کد خبر : 78279

متن جلسه صوتی مشاوره گروهی قبل از ازدواج(1)

حلقه معرفت موضوع راهکارهای شناخت طرفین

حلقه معرفت

متن جلسه صوتی مشاوره گروهی قبل از ازدواج (1)

موضوع

   راهکارهای شناخت طرفین


مشاور و کارشناس مذهبی 

  منصوره وطنی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

برای این که اولین قدم را برداریم، درنظر می گیریم فردی چه دختر چه پسر، خودش آمادگی ازدواج را در خودش می بیند آمادگی مدیریت خانواده را در خودش پیدا کرده تصور می کند، دقت داشته باشید به کلمات، تصور می کند مدیریت یک خانواده را به عهده می تواند بگیرد، اول باید شروع کند به خودشناسی، چون اولین قدم اینه که باید طرف مقابلش را بشناسه، برای شناخت دیگران چه همسر باشه چه هرکس دیگه ای ما اول باید خودمان را بشناسیم تا وقتی خودمون را نتونیم بشناسیم، محاله دیگران را بتوانیم درست تشخیص بدهیم فرضا ما در خیالات مان، فردی هستیم به شدت راستگو خیلی مومن خیلی محجبه خیلی... همه خیلی ها را خودمون داریم، همه خوبی ها را تو ذهنمون خودمون داریم همه هم ظاهرا با ما روابط شون خوب است کسی ایرادی را در ما، دیده یا ندیده به ما اعلام نکرده اونوقت ما تصورمون این هست که هیچ مشکلی نداریم نمازمون را می خونیم، همه کارهامون میزان است؛ اما این کافی نیست. ما برای اینکه خودمون را بشناسیم باید ببینیم طرفای دیگه، دیگران در ما چه می بینند. خیلی وقتا ما کاری انجام می دهیم رفتاری را داریم که اصلا خودمون نمی بینیم این چیزا را؛ ولی دیگران خوب می بینند.

 اگه می بینیم مثلا حرف می زنیم دو نفر هست یکیش ما هستیم، یکی دیگه؛ حرف اون فرد را کاملا قبول می کنند، حرف منو قبول نمی کنند. همون حرفا را میزنیم مثلا موضوعمان یکیست؛ اما حرف طرف را قبول می کنند بدون اینکه سروکله بزننند ولی ما هرچی میگیم که مثلا در این موضوع اون موضوع جریان اینه می خواهیم راهنمایی کنیم مثلا فکر می کنیم که دیگران به راهنمایی ما احتیاج دارند؛ ما درست تلقی کردیم هی بهش کمک می کینیم مثلا در داخل خانواده، بین دوستان فکری می دهیم؛ به دیگران که بله، این مورد اینطوری هست، اونطوری نیست. یه وقت می بینیم که بله، اون فرد کمتر از من کلنجار رفته با طرف، قبول کردن ولی من موندم هر چی میگم اصلا دیگران حرفی را از من قبول نمی کنند ، ولی در ذهنم من یه ادم خیلی خوب بدون ایرادم آدمی که بیسته نمره اش حجابم سر جاشه نمازم سرجاشه بعد دروغ نمی گم اصلا غیبت نمی کنم اصلا تهمت نمی زنم اصلا پشت سر دیگران پشت سر خانواده هیچ کس خبر رسانی نمی کنم از داخل خانواده خواهر برادرم هرکاری کردن پدر مادرم بیرون نمی برم به دیگران بگم. اینها تصورات من است.

تصورات دیگران در باره من

 اما دیگران در من چی می بینند اون چیزی که دیگران می بینند اینه: مثلا از راه که میرسه شروع می کنه فلان جا رفتم فلانی اسمش طرف را  میگه، میگه فلانی اینجوری بود.

 حالا این موارد را درنظر داشته باشید که شما می خواهید وارد بشید به انتخاب همسر و به اصطلاح مدیریت یک خانواده این اخلاق واقعیه؛ یعنی آنچه دیگران در ما می بینن اون چیزی که یک ذهنیت ما از خودمون داریم، یه ذهنیت  هم دیگران نسبت به رفتارهای قابل مشاهده ما دارند. خوب، این دو باید همیشه یکسان باشد حالا من می بینم که تو ذهنم خیلی آدم خوبیم ولی دیگران همش به اصطلاح،  منو اذیت می کنن.

 شنیدید بعضی افراد میگن من اصلا آدم خیلی خوبیم اصلا خیر همه را میخوام همه را هم خیلی دوست دارم اصلا هم کسی را نمی دونم اذیت نمی کنم، همش من بد میارم. بدبختیه. اونوقت هرجا میرم  همش منو اذیت میکنن حرفم را گوش نمیدن همش کارم گره می خوره کارام به جای اینکه مثلا کار خیر بکنم؛ میان همش منو پس میزنن اما یکی دیگه میگه نه من اصلا کلی کار خیر انجام دادم کلی هم راهنمایی کردم همه کارها را کردم همه منو قبول دارن عقلمو قبول دارن.

باید از خودمون همیشه سؤال کنیم عقل منو دیگران قبول دارن یا ندارن. اگه دیدیم دیگران را راهنمایی کردیم به فکرمون درست رسید به دیگران گفتیم عمل کردند ضرر نکردند یه مقدار به عقل خودمون باید مطمن بشیم. باید ببینیم عقل ما در کدوم قسمت قرار داره در چه سطحی هستیم خودمون یعنی خومون رو همیشه سطح بالا می بینیم. معمولا آدم وقتی در مورد خودش قضاوت می کنه نمراتش را بیست میده اما درمورد دیگران میخواد قضاوت کنه زیر ذره بین می بره میگه نه مثلا اینجاش اینجوریه به باباش مامانش ایراد میگیره میگه اونطوریه. پس این نمی تونه؛ ولی وقتی درمورد خودمون قضاوت می کنیم قضیه فرق میکنه. اصلا همه چیز را درست می بینه. پس اینجاست که ما مشکل پیدا می کنیم در شناخت دیگران و شناخت خودمون. وقتی خودمان را بهتر  می توانیم بشناسیم که نمره بیست به خودمون ندیم.

منشاء طلاق ها کجاست؟

همیشه از خودمون سؤال کنیم که کجای کارم اشکال داره تمام مشکلاتی که الآن توی خانواده ها وجود داره منشأ تمام طلاق ها سر همینه یعنی خانم میگه من همه چیزم بیسته تو غلط میگی آقا میگه همه چیزا درسته تو غلط میگی جفتشون هم حاضر نیستن به همدیگه لااقل یه نمره دهی هشتی هفتی بدن لااقل تجدید بشن اصلا از دم میگن به هیچ عنوان تو همه چیزت غلط، به محض اینکه مثلا ایراد کوچولویی گرفت چون خودش را بیست می بینه اون طرف میاد یه دونه ایراد بهش وارد می کنه خودش هم تازه بعضی وقتا می فهمه که اون درسته چون بالاخره خودش را بیست داده نمی تونه تو ذهنش قرار بده که بله من همون منی که اینهمه تعریفش رو کرده تو ذهن خودش همون من؛ ایراد داره اونوقت میاد چی کار میکنه کل زندگی را بهم میزنه که این خانم این آقا به من ایراد گرفته توی دادگاه میرن میگن علت طلاق چیه میگه این اصلا منو نمی فهمه درک نمی کنه همش به من ایراد می گیره چون قبلا خودش به خودش ایراد نگرفته. قبلا هیچوقت حاضر نشده که کاری بکنه که حداقل ایرادای خودشو بین خودش و خدا ببیننه و حلّ کنه.

ازدواج که کرده تازه وارد مرحله مدیریت خانواده رسیده اونجا می بینه که یکی یکی مادرشوهر و خواهرشوهر از یه جایی همینطوری شروع میکنن یه چیزایی بهش میگن بینی و بین الله هم که می شینه می بینه این چیزا انصافا همچین یه کمی جا داره: میگن تندی این همیشه خودشو می گفت من خوش اخلاقم، بعد می بینه خوب یه کمی همچین عصبانی شده بود دیگه یه ذره اش را می بینه بعد میب ینه که میگن هی حرف می بری میاری شدی دستگاه ضبط صوت و پخش، بعد میگه نه من اصلا این کارو نمی کنم، قرآن گفته اصلا این کارو نکنید. حالا یه دفعه یواشکی می شینه با خودش فکر می کنه می بینه انصافا راست میگن من اونجا نشسته بودم پیش مادرشوهرم اونجا هرچی حرف بود بالاخره لو دادم  اون یکی و فلانی بعد می بینه که انصافا بنده خدا درست گفته یعنی این شناخت از خود، نباید اونجا اتفاق بیفته چون دیگه اونجا زندگی بهم می ریزه اونا فهمیدن که این اخلاقها یه مقدار وجود داره وقتی دیگران که قراره عمرشون و زندگیشونو با یکی سپری کنن.

وقتی ایرادی از ما می بینن یه کمی نگران می شن باید این ایرادا قبل از ازدواج رفع بشه رفتاری که قراره ازما ببینن تا زنده هستن باید تنظیم کنیم اگه میگیم راستگوییم اونجا از اون لحظه به بعد از اون لحظه که اومدن خواستگاری از اون لحظه به بعد هیچوقت از ما یه کلمه دروغ نشنون و از کسی هم نشنون که فلانی به من دروغ گفت جریان اینه براش بیان ثابت بکن اینها یعنی زیرآب زندگی را زدن.

راهبردهای شناخت طرفین

من مواردی را فقط مطرح می کنم که اگر الان جلوش گرفته نشه، فردا قطعا پای طلاق به میون میاد. بنابراین، اینو دقت بفرمایید که حالا مسائل جزئی را میشه درستش کرد ولی اون مسائلی که ریشه ای هستش طرف از نظر روانی دیگه نمی تونه تحمل کنه طرف مقابلش را؛ چون صاف وای می ایسته جلوش خواستگاری اومده این میگه مثلا دارن قرارداد شفاهی می بندن صحبت می کنن باهم دیگه صحبتاشونو می کنن که ببینن همدیگه رو خوب میشناسن، قبول دارن تفاهم فکری دارن یا نه. این میاد میگه که من به نماز خوندن خیلی علاقه دارم و باید نماز بخونید شرطم هم این است که باید نماز بخونید حالا همه اینا را جمع بندی تو ذهنتون بکنید که ببینید کدوم  به کجاها میرسه الان رسیده به این که نشستن قبول کردن و صحبت می کنن میخوان خودشون را به دیگری بشناسونن و بالاخره همچین هم اونچیزی که تو ذهن خودشونه از خودشون شناخت دارن طرف میگه من اینجوریم اون بنده خدا یه وقتی آدم بالاخره مجرّبی است اگه روانشناسی بلد باشه تو قیافه این چیزی که از زبان این در میاد نمیشنوه اصلا نمی بینه جواب خانمایی که پرسیدن که خواستگارا میان میرن. اون چیزی که ما از خودمون تعریف می کنیم باید با اون چیزی که طرف مقابل از ما می بینه یکسان باشه.

 بنابراین مسئله خودشناسی قبل از اینکه پای خواستگار به خونه برسه باید حلّش کنیم. باید خودمون را دقیقا همانطورکه تو آیینه میب ینیم آیینه هم بی رودربایستی قشنگ به ما میگه که اینجا لکه هست این صورت قشنگه اینجاش خرابه اینجاش اینجوری کجه هرچی هست میگه ما باید اونطوری خودمونو ببینیم اگه تونستیم اینطوری ببینیم اگه طرف هم ایرادی وارد کرد راحتیم عصبانی نمی شیم زمانی افراد عصبانی میشن که اون شناخت خودشون با اون شناختی که تو ذهنشون بوده با شناخت طرفین متفاوت باشه دیگران میگن آقا شما مثلا اینطوری هستین میگه نه. میگن خانم شما اینطورین. میگه نه مثلا بدحجاب جلوش نشسته میگه من محجبه ام هی میگه من حجاب رو دوست دارم همین که پیش نامحرم؛ همین خواستگاری که اومده نامحرمه حالا بدون چادر رفته پیشش نشسته دارن جلسه خواستگاری را برگزار می کنند که باهم صحبت کنند این بنده خدا رفته آرایش کرده با هفت قلم آرایش کرده اومده نشسته پیش نامحرم چادرم هم که نداره لباس قشنگم پوشیده کنارش نشسته بعد قراره که همدیگر را بشناسن هنوز هیچی ب بسم الله هنوز شروع کردن بعد به این آقا میگه که من حجابو خیلی دوست دارم حالا خودتون باشید چی کار می کنید با این خانم؟!!

سوال حدیث از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله هست کسی که نیت قصد ازدواج براو (واجب شده؟) باید به خوبی اونو ببینه؟

دقت بفرمایید به جملات من گفتم اول کاره هنوز اینا تازه اومدن نشستن قراره که ازدواج  بکنن اما هنوز به نتیجه قطعی نرسیدن یعنی ب بسم الله دارن به هم دیگه میگن من اینجوری هستم اونم میگه  من اینجوری هستم. هنوز به اونجا خیلی مونده برسن ببینید پیامبر گفتن اونجا گفتن این زمانی هستش که همه چی تموم شده همه صحبتاشون تموم شده قطعی قطعیه زمان مراسم ازدواجم گذاشتن همه چی کارتهاشونم پخش شده یک نظر، یعنی اینجا دیگه به اصطلاح نظر قطعیه باشه نباشه هم فرقی نمی کنه لازم داشته باشه داره از این خانم حالا صرفا برای اینکه دقیق بدونه بالاخره قیافه خانوم چطوره فقط یه لحظه نه به مثل این زمان، یه لحظه فقط یک لحظه بدون لذت می تونه نگاه کنه اما این قضیه زمانیه که حرفاشونو زدن قراره یعنی این نگاه کرد چند دقیقه بعدش یا چند روز بعدش باهم محرم بشن نمیشینن اینجا هی نگاه کنن هی صحبت کنن چند روزه دیگه بگن که ببخشید حرفامون باهم نخورد خلاصه ما به درد هم نمی خورریم خداحافظ شما. پیامبر همچین چیزی را نگفته.

برای خودشناسی ما صحبتمون این بود که باید خودمون را دقیق بشناسیم و دیگران رو هم دقیق بشناسیم صحبتمون این شد که ما قبل از اینکه به سن ازدواج برسیم  می خواهیم که این خودشناسی را داشته باشیم و مدیریت خانواده را بتونیم به عهده بگیریم این خودشناسی اینه که فاصله را ازبین ببریم یعنی بشینیم روی کاغذ بنویسیم مثلا بشینیم بنویسیم مثلا خودمونو تعریف می کینم دیگه، کاغذی برداریم خوبیهامونو بنویسیم؛ بنویسیم خوبی هایی که من دارم مثلا آدم راستگویی هستم مواردش را بگید کجاها مثلا می شد که دروغ بگین و راستش را گفتین اینجور جاها معلوم میشه چقدر راستگو هستیم جایی که بهش ضرر برسه بالاخره ضرر عمده ای هم نباشه و همه هم دروغ بگن این یه نفر راستش را بگه؛ والا همه وقتی نشستن راستش را میگن اونجا معلوم نمی شه واقعا راستگو هستیم یا نه؟ چون اکثریت تو اون موقعیت معمولی راستش را می گن اما وقتی منافعش به خطر افتاد صد تا دروغ می گه که اون یه دونه راستی که یکی دیگه می خواد نشنوه درست بشه. پس بنابراین نمیشه به این افراد راستگو گفت اینم داشته باشید که پیامبر فرمودند که اگر از کسی یک مورد دروغ شنیدید هیچ وقت اعتماد نکنید اینم به عنوان دستورالعمل همیشه داشته باشید از فردی یک مورد دروغ شنیدید و مطمئن شدید دروغ هم است دیگه اعتماد نکنید به او  چون آدمی که یکبار دروغ میگه ده تا دروغ دیگه میگه که اون یه دروغش را نگذاره بفهمند آدمای دروغگو معمولا زیاد دروغ میگن برای اینکه هی دروغ میگه که معلوم نشه، راستگو تلقی بکنه. این زندگیش همیشه متلاطمه آدما نمی تونند این را در حدّی، به اصطلاح، روی عقاید و افکارش حساب باز کنند. ما باید کاری کنیم که بشه روی ما حساب باز کرد؛ مثل آب دریا نباشید که دم به ساعت جابه جا میشه، معلوم نمیشه بالاخره این چی کاره است.

نوشتن ویژگی ها

بنابراین اولین کار این است که روی کاغذ بنویسیم راستگویی ما چگونه است این اخلاق خودمون را که تو ذهنمون است اینها را قشنگ ردیف می کینم می نویسیم از هر جهت. حجاب داریم نمی دونم راستگو هستیم اصلا حجاب را در چه حدی قبول داریم دوست داریم یعنی اون احساسات درون خودتونو دقیقا روی کاغذ بیاورید دیگه اونجا که کسی نیست دست خوتون می مونه. اونا را داشته باشید.

 بعد یه کاغذ دیگه برمی دارید بدی هاتونو می شمارید مطمئنا اون چیزایی که خوبی ها را نوشتید بیشتر خواهد آمد این یقینا. این چیزایی که بدیها که می نویسید کمتر خواهد شد؛ ولی باز تمرین کنید. تقریبا هرماه یکبار، هرماه بردارید اون برگه ای که نوشتید تاریخ هم بزنید مثلا اون موقع نوشته بودید دیگه خوبیهاتونو نوشته بودید بعد باز بدی هاتونو هم نوشته بودید حالا یک ماه تلاشتونو بکنید ببینید اون بدیها را کم کم کمش کنید. بعد یک ماهه دیگه دوباره بررسی کنید یعنی کاغذی بردارید و بنویسید دقیق بنویسید که مثلا من الان چه خوبیهایی دارم بعد کاغذی دیگر بردارید بنویسید چه بدی هایی دارم این دو را باهم مقایسه کنید. یک مقدار می بینید تفاوت وجود دارد هم در شمردن بدی هایتان و هم در شمردن خوبی هایتان؛ یعنی این خودشناسی هنوز هم باز می لنگه؛ یعنی شناخت درستی از خودمان نداریم؛ یعنی وقتی من شناخت درستی از خودم ندارم نمی توانم خودم را به دیگران درست بشناسانم. آن وقت، انتظار من از دیگران برای این که خودش را بشناساند به من درسته؟ من خودم هنوز گیرم نتوانستم درست بشناسم. آن وقت آن آقا می خواهد ایشان هم هی بنشیند بگوید من اینطوری ام اینطوری ام خوب ما چگونه می خواهیم قبولش کنیم؟ وقتی در خودم توانستم کنکاشی بکنم دقیقا بیایم بررسی کنم ببینم به قول معروف پیچ ومهره های افکار خودم را هی جابجا کنم اونوقت بهتر می توانم دیگران را هم بشناسم. وقتی مثلا یک بیماری داریم مثلا ما سخن چینی می کنیم این سخن چینی را می دانیم خیلی بد است رفتیم یاد گرفتیم حرف را اینور آن ور بردن بده آبروی مسلمان میره بعد می آییم می خواهیم این را معالجه کنیم اگه خودمون پیش خودمون تونستیم معالجه کنیم قطعا این بیماری سخن چینی را در دیگران هم می توانیم زود تشخیص دهیم؛ چون خودمان دچارش بودیم. حالا دیگران دچارش بودند ما راهش را یاد بگیریم ببینیم که چطوری این کار را می شه کرد چون قراره مدیریت خانواده بکنیم دیگه قراره عمری با یک نفر زندگی کنیم و تربیت فرزند کنیم از الان باید یاد بگیریم که چطوری ایراد دیگران را و خودمون را رفع بکنیم.

انکار اشتباهات خود مانع شناخت صحیح دیگران

مسئله دیگری که خیلی باید دقت بکنیم این است که غیر از این که در مسیر خودشناسی گاهی بین خودمان و خدا مقداری از اشتباهاتمان را می بینیم بعد بین خودمان قبول می کنیم؛ ولی به محض اینکه دیگران همان اشتباهات ما را می بینند صدایش را درنمی آوریم. به شدت جلویش می ایستیم می گوییم اصلا اشتباه می کنی ما همچین کسی نیستیم؛ چون فکر می کنیم این ایراد را اگر قبول کنیم، اعتبار شخصیت ما به هم می ریزد. ما نباید اصلا بگوییم قبول کنیم که فلانی گفت مثلا شما این ایراد را دارید قبول هم بکنیم اگر قبول کردیم که اوضاع ما به هم می ریزد؛ یعنی شخصیتی که به خودمان قائل هستیم آن به هم ریخته. اصلا هم اینطور نیست. این تفکری که عده ای دارند که اگر ما ایراد خودمان را پذیرفتیم یکی گفت ایرادمان را قبول کردیم، مشکلی برای ما پیش می آید، در نظر دیگران بد جلوه می کنیم، اشتباهه؛ اتفاقا برعکسه. اگر ما هر مقداری تلاش  کنیم اشتباهات خودمان را اصلاح کنیم دیگرانی هم که به ما می آیند مثلا فلان اشتباه را داری اگر قبول کنیم و تشکر هم کنیم از او خیلی خیلی بالا می آییم خودتان قشنگ در جامعه می بینید برخوردهایتان را هم می بینید افرادی که همچین سفت و سختند کسی جرأت نمی کنه مثلا یه ذره ایراد بهش بگیره، می ترسند. به همه عالم و آدم میگن ایراد او را اما به خود او جرأت نمی کنه. پوستش را می کنند اگر بگوید که شما مثلا چنین ایرادی را دارید حالا ایرادی هم است که همه می بینند اما خودش حاضر نیست ممکنه خودش هم بفهمد که این ایراد را دارد؛ اما حاضر نیست قبول کند. این بهتره یا این آدمی که خیلی راحت یکی صدا می زنه میگه آقا، خانم مثلا شما این ایراد را دارید. مثلا اگر این کار را بکنید این ایراد رفع می شه. این تشکر کردن از او، کلی شما را بالا می بره بعد باعث می شه که ایرادهای دیگر شما را خیلی بزرگ نکن شما یکدونه ایراد اون دیده به شما می گه اگه شما تشکر کردید تلاشتون را هم کردید اون ایرادی که اون دیده رفع کنید، اون دیگه ذره بین نمی گذارد روی شما؛ چون می گه این خانم این آقا مشکلی نداره خودش داره تلاش می کنه ایرادهایش را رفع کند قبول داره.

آدم جایزالخطاست ممکنه خطا کنه این هم این خطاها را دارد خوب حذفش می کند. اما اگر آمد برعکس عمل کردیم به شدت جلوش جبهه گرفتیم که اصلا شما اشتباه دیدید من همچین کسی نیستم هزار و یک دلیل درمی آورد که اصلا  شما اشتباه دیدید من خودم چنین و چنان چنان هستم که اصلا نمی چسبه به من بینی و بین الله خودش می دونه چه خبره اما چون پیش دیگران می خواد خورد نشه مثلا چون فکر می کنه تحقیر می شه اگر که بخواد این مطالب را قبول بکنه پس بنابراین یاد بگیریم تمرین کنیم قبل از اینکه خواستگار پایش به خانه ما برسد همیشه اشتباهات خودمون را اول ارزیابی بکنیم ایرادهامون را خودمون قبل از اینکه دیگران بگویند قبل از اینکه مادرشوهر و خواهرشوهر خیلی کسان دیگر راه بیفتند همه جا جار بزنند بیاییم خودمان درستش کنیم اول بیاییم اشکالات را بشناسیم کم کم رفع کنیم هیچ وقت هم دربرابر کسانی که برای ما ایراد میگیرند جبهه نگیریم تشکر کنیم تشکر شما؛ مطمئن باشید طرف را مطیع شما می کنه به جای اینکه جلوی شما قرار بگیره. تازه دوست می شوید با همدیگر؛ چون ایراد همدیگر را بهم می گویید ان وقت می شوید آیینه همدیگر.

دستگاه ضبط و پخش نباشیم

به جای اینکه جنگ کنید کنار هم قرار می گیرید کلی مشکلات خودتان و دیگران را راحت حل می کنید این می شه کانون گرم خانوادگی الان خیلی جنگ و جدال است در خانه همه با همدیگر می جنگند علتش این است که هرکدام که به همدیگر می رسند طاق می زنند در ایرادی که وجود داره پیش همه یعنی حالا عده ای هم نشستن خاله عمو دایی عمه همه از دم راحت شما مثلا اینید اینجوری کردی ازدواج کردی یکی میگه آره این فلان ایراد را داشت که نیومدند بگیرند؛ همه اینها را این میگه دیگه اعتبار و شخصیتی برای اون نمی گذارد؛ یعنی راه را کاملا می بنده اون طرف ایراد را قبول کنه یعنی هرکاری کنه دیگر قبول نمی کنه برای اینکه آبروش رفته اونجا ما هر وقت بخواهیم ایرادی را رفع کنیم چه در خودمون چه در دیگران باید آبرو حفظ کنیم ما نباید هی بشنیم حتی گفتن ایرادهای خودمان به دیگران که ما حتی خودمان هم می توانیم حلش کنیم غیر از کسانی که می توانند توانش را دارند که ما را راهنمایی بکنند اونجا اصلا اشکال شرعی هم دارد ما حق نداریم آبروی خودمان را ببریم بعضی ها می نشینند در تاکسی یا اتوبوس همینطوری مادرشوهر اینجوری گفت خواهرشوهر اینجوری گفت مامانم اینجوری گفت بابام اینجوری گفت خواهرم اینجور. همینطوری هی میشینن مثل دستگاه ضبط صوت هی اونجا یک جا ضبط می کنه یک جا دیگه می ره پخشش می کنه خوب؛ این یعنی چه؛ دیگرانی که این را می بینند اصلا پس می کشند می گویند ما اصلا کنار این دو دقیقه بنشینیم ده دقیقه ضبط می کنه صد دقیقه پخش می کنه اون وقت آبرو برامون نمی مونه.

بعضی ها هستن؛ من تو قطار می آیم مخصوصا در این مسیر تهران تبریز و قم تبریز بعضی از خانم ها بعضی ها که اصلا مشکل ندارند بعضی ها می شینن از اون اول که نشستن تمام مسائلشان را از مسائل شخصی گرفته تا همه چیز همینطوری تو خانواده هاشون، بنده خدا در چهاردیواری خانه بوده به اصطلاح حریم شخصی خانوادگی بوده پدری خواهری مادری برادری همسری بالاخره یک کارهایی کرده اونجا همه را قشنگ تعریف می کنه اونقدر هم دقیق که انگار فیلم سینماییه بعد پایین می روند این خداحافظی می کنه میره سرزندگی خودشون اینم همینطور اصلا اینها چند ساعت کنار هم نشستند آبرویی برای خانواده خودش نمی گذاره که چی عقده هاش را خالی بکنه که مثلا اونجا من بدبختم بیچار ام از دست اینا در حالی که اگه از اونها هم بپرسن اوناهم دقیقا همین را می گویند می گویند ما از دست این دیگه موندیم همش مرتب پخش می کنه ضبط می کنه پخش می کنه یه حرفی تو زندگیمون پنهان نمی مونه. یکی از موارد طلاقی که وجود داره همین است.

یعنی عروس که وارد خونه می شه می یاد چه کار می کنه می شینه نگاه می کنه به خواهرشوهرش به مارشوهر چی کار می کنن همه را از دم ضبط می کنه بعد شوهر که می یاد؛ خسته شده عصرکه از سرکار می آید اصلا کلّه شوهرش را که می بینه شروع می کنه به ردیف کردن؛ خواهرت اونجا که رفته بودیم اینها را گفتن، مامانت اینجوری کرد، داداشت اینجوری کرد، بابا اینجوری کرد. این جملات اولین کلمه ای که اصلا از زبان شما درآمد مطمئن باشید به هر میزانی که گفتید به همان میزان محبت شما در دل شوهر پایین آمده بی برو برگرد یعنی دیگه مطمئن بشید که اگر حرفی پشت سر به اصطلاح مادر و خواهر و پدر و مادر اون گفتید مطمئن باشید که اون علاقه ای که داشته کمتر شده خودتون هم همینطور هستید اگر همسرتون بیاد بشینه هی مثلا خانواده تان آمدند مهمونی گذاشتند رفتند خلاصه چند ساعتی نشستند رفتند به محض این که در را بستند ایشون بیایند بشینند بگویند مامانت اینجوری گفت خواهرت اینطوری گفت خودتان هم ناراحت می شوید. می بینید این به جای اینکه بشینه روابط قشنگ دوستانه با آنها برقرار کنه به اصطلاح از آنها پذیرایی محبتی بکنه، اومده دستگاه فیلمبرداری شده ضبط کرده بعد داره پخشش می کنه ناراحت می شه دیگه، می گه نگاه کن این ادم به جای این که مادر مرا مادر خودش بدونه می آید آنجا ایرادهایش را می بیند. همان بحث برای پسرها هم است. یعنی فرق نمی کنه چه پسر بخواد ازدواج بکنه چه دختر، این کارها را انجام بدهند، قطعا بلافاصله این محبت طرفینی از بین می رود؛ چون زندگی دو طرف تبدیل میشه به جنگی دائمی که مرتب می شوند دستگاه ضبط و پخش. هی فامیل همدیگر را می بینند می گویند آنوقت جریان دائمی جنگ اتفاق می افتد. یعنی مرتب می روند بیرون، فامیل هرکدام آمد این هم بده بستان جنگی می شود. این مال این را هی ایرادهایش را می گوید، مال شما اینجوری کرد؛ این هم میگه نه خیرمال خودتون اینطوری کرد انوقت است کم کم مسیر طلاق باز می شود. چون زندگی های اینطوری ادامه پیدا نمی کنه. زندگی هایی ادامه پیدا کرده که اصلا طرفین چشمشان را بعد از عقد ببندند ایراد نبینند دیگر چون چاره ای ندارند که تا وقتی که عقد نشده آدم باید قشنگ چشماشو باز کنه، در احساسو ببنده چشماشو باز کنه، در عقل را باز کنه. ولی وقتی که در اون به اصطلاح عقل تموم شد دیگه راه طلاق باز میشه اگه بخواد که در عقل را باز کنه چشماشو باز کنه هی ببینه که این اینجوریه اونجوریه خوب همه مشکلات را نمی توانیم حل کنیم همه ایرادها قابل رفع نیستند بعضی هایش را باید بپذیریم از کنارش رد بشیم.

اون وقت اگه ما بیاییم همین روند معمولی که وجود داره با احساس دوآتیشه قبل از ازدواج وارد می شوند اصلا عقلش را کارنمی اندازد که مثلا بالاخره بفهمم با کی دارم ازدواج می کنم با کی اصلا با چه خانواده ای دارم ازدواج می کنم اصلا  همه اینها را رها می کنه فقط می گه من بدون این دیگه می میرم فقط  تنها شده به اصطلاح دیگه یک گلوله احساس، هیچی نمی فهمه اصلا همه هم دارن میگن ولی اصلا نمی شنوه فقط الا بالله می گه این ازدواجه باید سربگیره حالا می گیره عقد تموم شد دیگه اینها مجبورند بالاخره مدیریت خانواده را دست بگیرند بعد کم کم هم که هی میگفتن وای من خیلی علاقه دارم کم کم می بینن عیبهایشان را می توانند ببینند این میگه تو اینجوری هستی اون میگه تو اینجوری هستی بعد اینا می بینن از اول اینجوری بودن منتها چون اینها در عقلشون را بسته بودن چشمشونا باز گذاشته بودن اون موقع نمی دیدن الان همین ب بسم الله که اول صبح اومدند عقد خوندند یه بیست و چهار ساعت بعدش تازه می بینند اِ انگار همچین یه کمی حجابش مشکل داره زبانش مشکل داره همچین به راست نمی چرخه؛ درآمد آقا مثلا مشکل داره یه دفعه انگار تشخیص می دهد رفتار عادی نداره انگار یه کمی بیماری روانی می خوره بهش؛ اینها را قبلا نمی فهمید می گفت قیافه خوشگل محاله اصلا  بیماری روانی چیه هر کی هم بهش می گفت این یه کمی غیرعادیه نه خیلی خوبه شما یه کمی همچین چون نمی خواهید من ازدواج کنم چون آینده مرا نمی خواهید و خلاصه هزارتا می چسبونه به اونا بعد می گفت همین یکی الا هیچ؛ مشکلی نداره بعد عقد را کردند چند روز بعدش می بینه یه کمی زیادی غیرعادیه این دیگه از حالت عادی خارج شده احتیاج به روانپزشک داره بعد می بینه اشتباهی که کرده نرفته پیش مشاور و روانشناس که به او بگویند این آقا یا این خانم بیمار روانی اند همه کارها را گذاشته بعد از عقد انجام بده فقط شده یک گلوله احساس الان هم یکدفعه ازدواج را کرده تمام شده یکدفعه می بینه با یک بیمار روانی ازدواج کرده نه می تونه با او زندگی کنه نه به عنوان همسر می تواند روی او حساب باز کند هیچ کاری نمی شود کرد بعد آنوقت راه طلاق باز می شود در حالی که فقط تقریبا نیم ساعت با یک مشاور روانشناس صحبت کرده بودند جفتشون هم باهم می رفتند قیافه طرف را می دید می فهمید اون افراد عادی نمی توانند بیمار روانی را تشخیص دهند همیشه این را داشته باشید که به هیچ عنوان پیش هر مشاوری نروید. مشاور روان شناسی که تأیید کند که این بیمارروانی اصلا سلامتی روانی دارد یا ندارد یا روانپزشک پیدا کنید پیش روانپزشک بروید بگویید سلامتی روانی طرف مقابلم را می خوام یا مشاور روانشناس یک شاخص هایی وجود دارد که در  آیتم چهره، قیافه، چشمها همه اش مشخصه حتی داروهایی که می خوره مشخصه این در حال معالجه است یا نه؛ ولی اینها را شما متوجه نمی شوید. برای همین، هیچ وقت به هیچ عنوان خواستگاری که می آید بدون اینکه از سلامتی روانی اش مطمئن شوید، اصلا وارد صحبت نشوید.

 اول سلامتی روانی اش را مطمئن شوید، باهم بروید پیش مشاور روانشناس یا پیش روانپزشک. بروید بگویید که ما می خواهیم سلامتی روانی همدیگر را مطمئن شویم. 

آنوقت آنها تک تک باهاتون صحبت می کنند آنها یک نگاه کنند از در وارد شوید معلوم می شود برای آنها نمی خواهد خیلی صحبت کنند مشخص می شود بعضی بیماری ها هستند اگر واقعا خیلی هم شدید باشد از در طرف وارد بشه معلومه یعنی رفتارهایی خانواده اش تعریف کنند کاملا معلومه می شه هم پدر مادر شما بروند، هم دو نفر دختر و پسر بروند آنجا از روانشناس و همینطور روانپزشک بخواهند که سلامتی روانی این دو نفر را که اینها از پدر و مادر می پرسند که مثلا این چه کارهایی می کند و این چه جوری است همه اینها دقیقا مشخص می شود. بعد وارد صحبت بشوید؛ یعنی در مرحله اول حالا اون خودشناسی شما که خودتون انجام می دهید. ولی حالا وقتی یکی اومد اول سلامتی روانی چون سلامتی روانی را اگر اول تشخیص ندهید، بالاخره اون مسائل احساسی اتفاق می افتد بعد دل کندن مشکله چشمتون را می بندید بعد می گویید که خوب مشکل نداره این مثلا  خیلی حاد نیست دارو می خورد درست می شود اینها را از طرف خودتون گفتید دیگه علم پزشکی که نگفته بعد از عقد می بیند که راهی بیمارستان و اینجور چیزها باید بشه.

بنابراین اولین قدم خودشناسی بود توی ازدواج این خودشناسی که باید انجام بدهید خودتان، بعد بررسی به اصطلاح سلامتی روانی طرف مقابل است، بعد می رسید به اینکه او را چطوری بشناسید.

همین که گفتم خودتان را با این صورت می شناسید که خودشناسی ها این است که خودتان را دقیقا می نویسیدکه چه خوبیهایی دارید چه بدیهایی دارید حالا می خواهید طرف مقابل را بشناسید می آیید مسائلی که شما را به شدت ناراحت می کند اگر وجود نداشته باشد؛ یعنی شرایطی است که اگر در زندگی شما اینها نباشد، به هیچ عنوان زندگی تان را ادامه نمی دهید. مثلا یکی میگه من اصلا اگر طرف نمازخون نباشه به هیچ عنوان قبول نمی کنم یا اون آقا میگه اگر باحجاب نباشه من اصلا قبولش نمی کنم. اینها باید دقیقا بنویسند؛ روی کاغذ بنویسند مثلا اگر این شرایط نباشه من اصلا قبول نمی کنم یعنی این چیزایی است که برایش حالت توقف دارد.

یعنی بهترین شرایط را هم داشته باشد ویژگیهایی که این می خواهد نداشته باشد کار به اصطلاح به رد طرف می رسه؛ بنابراین اونا را دقیق بنویسید اما طوری دقیق بنویسید که خیلی عرصه انتخاب را تنگ نکنه یه وقتی است که وقتی می گوییم بنویسند طرف طوری می نویسد که باید فقط سفارش بدهیم به خدا همچین آدمی را دوباره به وجودآورد؛ اینطور هم نباشد. سفت و سخت نه، بالاخره طوری باشه که قابل عمل باشه چنین موجودی وجود داشته باشه یه وقتی است ما ایده آل درنظر می گیریم، اگر آدمها سفارشی بودند می شد اینکار را کرد. سفارش بدهیم خدا! اینجوری اینجوری، یکی را برای ما بفرست؛ اما حالا آن آدم هایی که اینجا موجود هستند مخلوطی از اشتباهات و خطا و کارهای درست هستند، حالا یکی کمتر، یکی بالاتر. اما ما باید طوری بنویسیم که بالاخره بشه ازدواجه انجام بشه. آنچه را که واقعا برای ما غیرقابل تحمله ؛ مانند اینکه همسر نماز نخونه دیگه خداحافظی می کنیم یعنی اونجا دیگه طلاق را انتخاب می کنیم، آنها را از حالا به او بگویید؛ یعنی نگذارید بعد از عقد؛ بله، من از این کارت خوشم نمی آید. خیلی ها این کار را می کنند. عقد تمام شده رفتند مثلا ب بسم الله شروع کردند مثلا نشستن به عنوان زن و شوهر به همدیگر می گویند من از دروغ خوششم نمی آید من از بدحجابی بدم می آید. کار از کار گذشته، الان چه خوشش بیاد، چه بدش بیاد، کار تموم شده. نمیشه آنجا به طرف الزام کرد که مثلا شما این کار را بکن، آن کار را نکن. صحبت ها که در عالم عشق و عاشقی زندگی می کنند اصلا نمی فهمند چه گفتند. بعد از این که عقد تمام می شود، همه چیز تمام می شود، شرعا و قانونا همسر قانونی هم می شوند، هیچ کاری جز اینکه قانون و شرع را رعایت کنند ندارند تازه می شینند می گویند که من اصلا خوشم نمی آید، دوست ندارم خونه مامانت بری بعد این یکی میگه من دوست ندارم دم به ساعت با مامانت گپ بزنی. هی می گویند همین ها را که می گویند زندگی را به هم می ریزند؛چون این آقا این خانم این تیپی را درنظر گرفته برای خودش تو ذهنش تنظیم کرده که دیگه مشکل نداریم. این خانم به اصطلاح مشخصه رفتارش اینطوریه گفتارش هم اینه؛ به اصطلاح ذهنیتی از شخصیت این طرف در خودش ایجاد میکنه میگه خیلی خوب دیگه اینم زبانش و این هم خصوصیاتش، پدر، مادر و شغلش همه چیزش درسته. بعد که تمام شد، تازه شروع می کند شرط را گذاشتن.

شرائط ضمن عقد

 جای شرط گذاشتن، بعد از عقد نیست. شما باید همه کارهایتان را قبل از عقد انجام دهید. ممکن است طرف شرط شما را قبول نکند. بعضی از مردان می گویند من اصلا می خواهم خانممم چادر نپوشد. می خواهم بی حجاب بگردد. شما می خواهید چه کار کنید، مثلا بعد از عقد رفتید خانه از فامیل های این آقا با چادر نشستید یا با حجاب کامل بالاخره، بعد این آقا می گه باید بی حجاب باشید دایی منه عموی منه آبروم می ره. یعنی چی همینطوری چادر سرت کردی یک جا نشستی، اصلا نباید روسری داشته باشی دعوا درمی آید. این خانم به هیچ عنوان زیر بار نمی رود میگوید حکم، حکم خداست من اصلا زیر بار نمی روم تو هم در این مورد نمی توانی به من دستور بدهی. این نمیکنه اون هم ول نمی کنه میگه آبروم اصلا پیش مردم می ره یعنی چی امل و متحجر و از این حرفا بعد اونوقت کجا میشه راه طلاق باز میشه پس بنابراین جایی که شرط را می گذاریم قبل از عقد است نه بعد از عقد.

بعد از عقد ما اصلا نباید حرف بزنیم که من از این خوشم می آید، من از این بدم می آید. برعکسه حالا. بنابراین آنچه را خیلی برای ما مهمه در حدّی مهمّه که ما ممکنه اگر اون شرایط نباشه ما اصلا اون زندگی را قطع کنیم. اینها را بهش میگیم یعنی برای ما ارزش های وجود دارد، رفتارهایی وجود دارد، که اگر در زندگیمان آنها از بین برود دیگه طرف را قبول نمی کنیم انها را باید بنویسیم. مثلا دوست ندارید اصلا خلاف شرع انجام بده، شرابخواری کنه، نماز نخونه. همه اینها را از اول شرط می کنیم.اما این شرط ها شفاهیه.

آیا همین طوری به صورت شفاهی بگوییم: شرطمان اینه اینه؟ همینطوری عمل کنیم یا جور دیگری؟

ما اصلا وقتی شرط را می گذاریم یعنی اینکه مهار این ازدواج را دستمان می گیریم، علت این طلاق را دست خودمان می گیریم. وقتی علت طلاق را دستمان می گیریم حتما باید در سند ازدواج آنجا که شرط ازدواج گذاشتند آنجا بنویسیم. اگر آنجا ننوشتیم، فقط به دین و ایمان طرف ما بستگی داره چون شرط شفاهی ببندیم مثلا می گوییم که حتما ادامه تحصیل بدهیم، شفاهی بین خودمان گفته ایم حالا وارد زندگی شدیم روز اول، بلند می شه خانم بره دانشگاه، میگه کجا میگه می خوام برم دانشگاه، میگه من کی گفتم میتونی بری. الان اول صبحه من کار دارم، بنشین کار خانه را بکن. اون هم میگه من فلان ساعت اونجا نشسته بودیم باهات شرط بستم من ادامه تحصیلم را میدم. زندگیمون را هم می کنیم تحصیلم را هم می کنم شغلم هم سرجاشه. بعد این آقا میگه نخیر من اون موقع قبول داشتم الان قبول نمی کنم.

حالا شما می خواهید چکار کنید؟ چکار می کنید معمولا؟ یا تحمل می کنید یا ول می کنید اون موقعیت و آینده ای را که ترسیم کرده بودید رها می کنید یا این آقا را رها می کنید.

دو تا راه قطعی وجود داره این وسط که این هم اگر بپذیرید، واقعا بپذیرید تحمل کنید . یعنی آینده درخشانی برای خودتان ترسیم کرده بودید مثلا یک خانم مهندسی دکتری چیزی بشین یکدفعه این آقا میگه که نمیشه، بشین تو خونه. حالا نشستید، شدید خانم خانه دار. هویتی که در اجتماع پیدا می کنید می شوید خانم خانه دار. هویتی که قبل از اردواج برای خودتان ترسیم کرده بودید، متفاوت از این بوده ، آنوقت می نشینید تحمل می کنید. وقتی می نشینید تحمل می کنید دچار بیماری های روان تنی می شوید. افسردگی اولین چیزی است که سراغتان می آید.

 بنابراین باید وقتی می خواهیم با طرف مقابل صحبت کنیم به هیچ عنوان، کاری نکنیم که اتفاقی بیفته که ما بنشینیم به تحمل کردن مشغول بشیم. اگر کار به تحمل کردن هر دو طرف برسه یعنی بیماری های افسردگی اولین کاریه که سراغشون می آید. وضعیت را که حاضر نیستند قبول کنند، تغییر پیدا کنه. وقتی حاضر نیستند شرایط موجود عوض بشه، طرف مجبور میشه تحمل کنه. این تحمل کردن ها از بیماری های  روحی، جسمی و روانی همه به اصطلاح، فشاری که فشار عصبی که وارد می شود، بیماری های جسمی زیادی ایجاد می کند که ریشه تمام آنها  بیماری عصبیه.  یعنی اگر این مشکلش حل بشه تمام مشکلات جسمی اش هم حل می شود خیلی دست کم هم نگیرید این فشارهای عصبی را. کارهایی می کنند این بیماری های عصبی که طرف اصلا فکرش هم نمی کند که ریشه مثلا این فلج های موقتی اون، مشکلات عصبی است. اضطرابی که در درونشه، نگرانی ها و به اصطلاح، اون شکستگی زندگیش باعث شده.

بنابراین ما هرچیزی که برامون مهمه، تعیین کننده است،  روی کاغذ تو کاغذ پدر و مادرمون نه تو سند ازدواج چون قانون اونو می شناسه یه برگه آچهار بگیریم بیاریم شرایطمون را بنویسیم اصلا قانون اینها را نمی پذیره اصلا نمیشه اینجوری اون را پاره کنند، تموم میشه دیگه. میگن اون موقع نه ما اصلا خط من باشه، امضای من باشه، خلاصه هزار و یک دلیل پیدا می کنه که این نیستش. اما سند ازدواج قانونه، مدرک قانونی است. نمی تونه زیرش بزنه. چه زن باشه چه مرد باشه هیچ فرقی نمی کنه؛ یعنی برای هر دو طرف قابل اجراست. هر شرط که باشه می آورند آنجا می نویسند مثلا خانم میگه که شرط من این است که بعد از ازدواج هم شغلم را هم تحصیلم را می کنم مثلا برای بیرون رفتن از حالا یک اجازه کلی می گیرم، همه اینها را باید اونجا بنویسید. فردا اگر می خواهید آرامش زندگی حفظ بشه از اول دقیق مشخص کنید. یعنی حداقل هشتاد درصد مسائلی که برای شما خیلی مهمه و از حالا میشه تشخیصش داد تکلیفش را روشن کنید. که تحصیل است و شغل و به اصطلاح رفتن به خونه مادر. بعضی ها می گویند ازدواج که کردند حالا به هر علتی از خانواده خانمش خوشش نمی آید یا دختره مثلا از خانواده شوهر خوشش نمی آید بعد اینجا رابطه را قطع می کند. هنوز هیچی نشده، تازه شروع شده این رابطه با خانواده اش قطع می کند. اینها را باید آنجا بنویسند که من مثلا هر ماه خونه مادرم خواهم رفت. این اجازه ها که مشخص بشه دیگه به اصطلاح قطع رحم هم اتفاق نمی افته البته بیشتر وقت ها هم خانم ها این کارها را می کنند این قطع رابطه مرد را با خانواده اش. یعنی بازی های مادرشوهر و خواهرشوهربازی درمی آید و خلاصه خانواده شوهر را کاملا قطع می کنن. خانم ها فکر می کنند که موفق شدند مرد را برای خودشان نگه دارند ولی برعکس فکر می کنند. این اصلا از دستشون درآمده چون آنجا خانواده اش برخوردهایی می کند که بالاخره این هم مادر و پدرشه دیگه. احساس اون نسبت به این کم میشه.

همیشه حواستان باشد ممکن است موفق شوید، رابطه شوهر را با خانواده اش قطع کنید؛ اما مطمئن شوید که محبت او را هم کم کردید. حالا چه مرد رابطه را قطع کنه چه زن فرقی نمی کنه این محبته چون ارتباط، ارتباطه سببی است یعنی یک ارتباط فامیلی نسبی نیستش یعنی خدا بالاخره به لحاظ خونی باهم ارتباط نداریم فرق می کنه برای همین باید حواسمون باشه نگذاریم حتی یه نقطه سیاهی روی ارتباط عاطفی ما مشکل ایجاد کنه. بنابراین، در سند ازدواج شرایطی که برای ما خیلی لازم است و خیلی علاقه داریم آن طور باشد آنجا بنویسیم از شرایط ضمن عقد را خیلی باید دقت کنیم. آنها را هم قبل از اینکه با او مطرح کنیم با خانواده با بزرگترها بحث کنیم ببینیم اصلا عاقلانه است یه همچین چیزی را بگذاریم یا نه؟ گاهی آدما می آیند شرطی می گذارند که غیرقابل عمل است برای طرف مقابل. اینطوری خودش هم راه طلاق را باز می گذارد. این به ضرر خودش است. یک طوری باید بگذارید که بالاخره هرطور که هست زندگی به هم نریزد، ولی خوب بالاخره او هم موقعیت های شما را خیلی نتونه به هم بزنه.

پس تا اینجا خیلی مسائل را گفتیم که رسید به این جا که خودشناسی است، شرایط ضمن عقد را هم گفتیم، حالا دیگرشناسی.

حالا می خواهیم این آقا را بشناسیم. شما باید دقیقا اون ذهنیتی که اون خودش داره شما بتوانید سردربیاورید. چیزی که در او می بینید به او بگویید از چیزهایی که خیلی بدت می آید و از چیزهایی که  خیلی خوشت می آید بنویس به ما بده شما هم دقیقا همین کار را بکنید یعنی بنشینید بنویسید چیزهایی که خیلی خوشتان می آید وجود داشته باشد و چیزهایی که خیلی بدتان می آید وجود نداشته باشه از نظر اخلاقی اعتقادی هرچی کلا.  هرچیزی که مثلا یه وقت ممکنه که یکی  بعضی طلاق ها سر همین بوده که یکی مثلا می گفت که غذاخوردنش سروصدا دارد. عادت هایی که دارید بنویسید عادت های خاصی دارید که مثلا همیشه این کارها را انجام می دهید، باید انجام دهید. وقتی این کارها را نوشتید این دو را باهم مقایسه می کنید. او بدهد به شما نوشته های خودتان هم که دستتان است. یک سری برای خودتان داشته باشید نسخه اش را داشته باشید یک سری هم برای خودتان بنویسید هرچه خوشتان می آید و هرچه بدتان می آید همه اینها را ردیف بنویسید. این نسخه او را بگیرید نسخه خودتان را هم داشته باشید اینها را کنار یکدیگر قرار دهید ببینید چند درصد باهم توافق دارید اینطوری خیلی راحت می شوید.

به جای اینکه چند ساعت بنشینید باهم حرف بزنید معمولا هم در آن جلسات طرفین اصلا نمی دانند از چه بگویند از در احساس وارد می شوند ولی این روش تخصصّیه راحت با فراغ بال طرف می شینه جای مناسبی تو خلوت قشنگ می نویسه با خودشناسی که خودش داره میگه مثلا اینها را خیلی بدم می آید، بعد می آید می رسد به اینکه از اینها خیلی خوشم می آید.

مثلا این رفتارها را خوشم می آید بعضی از آقایان هستند می گویند خوشم نمی آید در خیابان مثلا با موبایل حرف بزنی پیش مردها. میگه که مثلا من دوست ندارم پیش مردها خیلی حرف بزنی. نمی دونم بالاخره اخلاقی که داره. این اخلاق ها باید اونجا به توافق برسد حداقل شصت درصد. دنبال صددرصدی نگردید که وجود نداره. هیچ وقت دنبال توافق صددرصد نباشید.

در موارد اصلی دنبال شصت درصد حداقل، پنجاه درصد درست می شه. چون اگه قبل از ازدواج پنجاه درصد توافق را داشته باشید یه چند درصدی بعد از ازدواج توافق خواهید داشت. کم کم آن احساسه ایجاد می شه کم کم بالاخره حتی مواردی که هم خوشتان نمی آمد یا سعی می کنید که مواردی که بدتان می آمده انجام ندهید او هم همین کار را می کند آن وقت این درصد توافقتان بالاتر می رود. اما این کارها را نکردید از همان روز اول می نشینید می گویید چه چیز بده چه چیزی خوبه هی به همدیگر می گویید من از این بدم می آید من از اون بدم می آید چاره ای هم آنجا جز دعوا درنمی آید.

بنابراین قبل از اینکه جلسات خواستگاری اینجوری انجام می دهید نمی خواهد حتما راه بیفتید تو خیابونا هی قدم بزنید به هم دیگه بگید مثلا من اینارو خوشم میاد، من اونارو دوست دارم تو همون خانواده در چهارچوب خانواده با نظارت خانواده، بنویسید بدهید به طرف. البته این هم محرمانه باشد به هیچ عنوان دست مادر و خواهرش ندهید همانجا که می آیید خودتون بنویسید دست خودش بدهید. چون یک وقتی است که یه اخلاقی دارید که اصلا دوست ندارید مادرتون بدونه یک چیزایی می خواهید که نمی خواهید باباتون بدونه. این بالاخره حریم شخصی افراد است. او به شخص خودتان بدهد شما هم به شخص او بدهید. یک جلسه خواستگاری می گذارید به جای اینکه با همدیگر خیلی صحبت ها را بکنید و فایده ای هم ندارد؛ بگویید من اینها را نوشتم شما هم بنویسید اینطوری مثلا بگویید این کارها را بکنید یعنی می توانید به مادرش بگویید که این چیزها را خودش دیگه می دونه چیکار کنه میشینه می نویسه و شما هم می نویسید بعد باهم تبادل می کنید و می نشینید دو نسخه درمی آورید. یک نسخه اش را که به او دادید دستتان باشد و آن نسخه او را هم که می گیرید بنشینید قشنگ اینها را کنار هم قرار بدهید. ببینید تا کجاها توافق دارید. اگر دیدید که در مسایل اصلی در مسایل به اصطلاح چیزایی است که واقعا در زندگی ارزشمند است باهم توافق دارید بقیه موارد را ولش کنید. خیلی اصرار نکنید که در مسایل جزئی هم باهم توافق داشته باشید. گاهی محبت چیزی است که در موارد جزئی خیلی مسائل مشکل ایجاد نمی کنه در مسائل اصلی در اعتقادات، اخلاق خیلی مهمه اینها. مثلا شما اعتقادات مذهبی خیلی شدیدی دارید، به هیچ عنوان هم حاضر نیستید واجبات را ترک کنید. اینجا باید ان اخلاق خودتان را به او بگویید. اعتقاد راسخ خودتان را به او بگویید. اینجا جاهایی است که لازمه دقت کنید. اما مثلا شغلش، بعضی ها میگویند شغلش، ماشین داشته باشد و خانه داشته باشد خلاصه پول کلان.

روزی رسان خداست. خداوند خودش فرموده که ازدواج بکنند روزی تان با من است. بنابراین دنبال اینکه داماد حتما درآمد خیلی بالا از حالا همه مشکلات مالی اش رفع شده باشد، به شما که رسید فقط خرج کنه، دنبال این نباشید. چون دلیلی هم نداره در زندگی خودتان هم اگه اینطوری بنشینید منتظر بمانید نتیجه نمی دهد. تمام کسانی که ازدواج کردند از اول مشکل داشتند، بالاخره کم کم درست می شه. بنابراین مسئله مالی را در نهایت بگذارید، آخرین مسئله قرار دهید ولی در امور مالی سفت و سخت نگیرید. همان اندازه حقوقی که دارد اگر واقعا شما دنبال درآمد حلال باشید بخواهید کانون گرم خانواده را با درآمد حلال شکل دهید، قطعا خدا هم به همان کم، برکت می دهد.

خوب حالا کسی سؤال دارد در خدمتش هستم:

سوال: میگیم بریم پیش روانشناس اینجا مردم میگن مگر دیوانه ای بری قبول نمی کنن بروند؟

خوب این حتما یک مقدار مشکل داره اصرار داره که میگه کلمه دیوانگی را استفاده می کند. حداقل ما خودمون هرچی هستیم خودمون می دانیم چه هستیم دیگه درسته؟ احتمالا اینها عصبانیت های زیادی دارند، پرخاشگری زیاد دارند، می ترسد برود آنجا صداش در بیاید. بین این همه مسائل روانشناس که نمی آید به اصطلاح آن چیزهای ریزش را به طرفین بگه. مشکلی که برای طلاق اتفاق می افته بیماری روانی است. نه مثلا افسردگی جزئی یا پرخاشگری در سطح پایین. اینها جزو دلایل طلاق نیست. آنهم قابل حل است. ولی آنکه اصرار دارد نرود، آن یه مقدار هم در خودشناسی اش مشکل دارد، هم بالاخره یک رفتارهایی دارد که دیگران همیشه به او ایراد گرفته اند، نگران است آنها برملا شود.

بنابراین پیش روانپزشک جماعت حاضر نیست برود. ولی مثلا بعضی ها راحت می روند کسی که سالمه میریم چه دلیلی داره میریم آزمایش می کنند تمام می شود می رود. مثل معتادین کسی که معتاد است به هیچ عنوان حاضر نیست آزمایش بدهد. ولی ما که مشکل نداریم صدبار هم بگویند به ما خوب می رویم آزمایش می دهیم خوب طوری نیست. ولی آنکه دچارش است انکار می کند و اصرار می کنه که نرود بنابراین اگر انکار کردند یک درصد شک کنید.

گاهی ممکنه طرف بیماری نداشته پرخاشگری اینها فرق می کنه ضمن اینکه اگر میزان پرخاش کردن جزو عادات و اخلاق مرسوم باشد یعنی صحبت هایش همیشه با دعوا است یعنی حقی به دیگران نمی دهد همیشه برخوردهایش طوری است که همه را مجبور می کند حرف این را بپذیرند. این هم مناسب نیست برای زندگی. چون همیشه مرغ این یک پا دارد بعد بالاخره در زندگی پیش می آید دیگر، یک وقت حق با اینه یه وقت حق با شماست. اینطوری اگر بخواهید زندگی به این صورت پیش رود همیشه دعوا درمی آید. ببینید که طرف چقدر معقول برخورد می کند یک ایرادی به او بگیرید ببینید که عصبانی می شود یا نه خودش را چقدر می شناسد، خودتون اول بررسی دقیق خودتون بکنید ببینید اصلا یک مقدار افراد را نگاه بکنید ببینید چقدر می توانید درست بشناسید. البته اطلاعات روانشناسی لازم است. ولی همین اندازه که بتوانید اکتفا نکنید به ظاهر افراد. کلام می گه من خیلی شما را دوست دارم، من مثلا چنین خواهم کرد، به این کلمات هیچوقت دقت نکنید، یعنی ملاک قرار ندهید برای شناخت افراد. در جلسات خواستگاری معمولا عروس و داماد می نشینند آنجا این میگه من چنین خواهم کرد آن کاری که کرده قبلا آنها را فقط ببینید. آنچه انجام داده، انجام خواهد داد. اما این چیزی که میگه من بعدا ازدواج که کردم چنین خواهم کرد یعنی تا حال انجام نداده بعدا میخواهد انجام دهد آنهم معلوم نیست تضمین نداره.

 بنابراین کلماتش را دقت کنید اگر از فعل آینده استفاده کرد نگران باشید. اصلا به هیچ عنوان کلماتش را دقت نکنید. یعنی یه کمی هم شک کنید چون الان وقتی ما می گیم مثلا من یه کاری را انجام می دهم می دونم من اهل انجامش هستم یا نه چون می دونم هستم میگم انجام می دهم قبلا انجام دادم انجام هم می دهم مشکل نداره. اما کسی که قبلا انجام نداده بعد الان تازه قراره موضوعیت پیدا کنه بعد از ازدواج انجام بده میگه که بله اگر این طور شد این ... مشروط می کند میگه انجام خواهم داد نه دیگه انجام می دهم دیگر. مثلا حجاب است خانم می گوید من حجاب را خیلی دوست دارم به آقایی که خیلی مذهبی است میگه که حجاب را رعایت خواهم کرد. بعد همان روز اول عقد کار که تموم شد یکدفعه می بینی خانم با بلوز و شلوار و بدون روسری یکدفعه درآمد جلوی برادرش این را همیشه دقت داشته باشید افراد اگر اهل عمل باشند کلماتی را استفاده می کنند که قطعیت را نشان می دهد. قطعا طرف انجام داده قبلا و انجام هم می دهد. برید ببینید که قبلا چه کارهایی انجام داده است.

ثبت شده توسط : منصوره وطنی

نظر شما



نمایش غیر عمومی
تصویر امنیتی :
بالای صفحه اصلی