کد خبر : 227114

آیا محبت اهل بیت علیهم السلام مبنای فطری دارد؟

امری وجودی در ما که تابع حب کمال متصل به ایشان است و در این هنگام، پرسش ها از سبب محبت به اهل بیت(علیهم السلام) پایان می یابد همچنانکه پرسش از اصل کمال جویی و چرایی حب به کمال پایان پذیرفت. (چرا که امری وجودی در ماست و نیازی به تعلیل ندارد).
مبانی فطری حب اهل بیت علیهم السلام از علامه سیدکمال حیدری 

روشن است که پیروی از نبی اکرم (صلّى الله علیه وآله) در شریعتی که بر او نازل شده، ضرورتی اساسی است و این پیروی نشان دهنده حب بنده به پروردگار و شرط اساسی برای محبوبیت پروردگار نزد بنده است.

همچنین روشن است که پیروی از رسول الله (صلّى الله علیه وآله) به معنای پایبندی به گفته ها و رفتارهای ایشان است که یکی از آن ها، سفارشات مکرر ایشان به تمسک به عترت است، و به همین دلیل نتیجه می گیریم که پیروی از نبی اکرم (صلّى الله علیه وآله) و اهل بیت ایشان (علیهم السلام) و نیز محبت به همگی ایشان، نشان دهنده محبت واقعی بنده به پروردگار بوده و این پیروی و محبت موجب تحقق محبوبیت پروردگار نزد بنده می شود.

اکنون می خواهیم اندکی به حقیقت این محبت و چگونگی تحقق آن بپردازیم. به عبارت دیگر، این محبت برای چیست و چه درجه ای از محبت از دوستداران خواسته شده است؟

پذیرفته ایم که فطرت انسان بر اساس حب به کمال و تلاش برای رسیدن به آن خلق شده است، و این حب، به شدت خود را در وجود انسان نشان می دهد، و امر وجودی و ذاتی شدیدی بوده که نیازی به دلیل آوردن ندارد، چرا که آوردن دلیل برای امر ذاتی ممکن نیست، و پرسش از آن دقیقا همانند پرسش از اصل وجودش است.

در پرتو این مسئله روشن می گردد که همه مراتب و مراحل کمال (چه مُلکی یا ملکوتی و چه بشری یا مَلائکی۱)، هدف سیر تکاملی انسان قرار می گیرد و انسان بر حسب مراتب کمال، برای رسیدن به غایت متعالی که همان کمال مطلق است، توشه برمی گیرد، علاوه بر آنکه انسان به حد ذات خود، مظهری از مظاهر اسماء حسنای الهی است از آن جهت که قدرت الهی، علم ، حیات، نوآوری و غیره در او متجلی شده است.
شکی نیست که انسان به هر میزان که به کمالات بیشتری دست می یابد و به مراتب بالاتر و بزرگتری می رسد، مظهریت و تجلی اسماء حسنای الهی در او بیشتر می شود و بر عکس.
همچنین شکی نیست که هر انسانی دارای کمالاتی است که موجب جذب و گرایش دیگران به او می شود، به همین میزان کسی که به کمالاتی بسیار بیشتر و بالاتر دست یافته جذابیت بیشتری دارد، چه رسد به کسی که وجودش از هرگونه قصور و نقصی (به جز جنبه نیازمندی به خدای تعالی) پاک است. پس شکی نیست که چنین کسی محوریت یافته و نقطه ای منحصر به فرد در مرکز دایره عالم امکان خواهد شد و او گوهری است که نظرها در همه افلاک عالم امکان به سوی اوست.

پس زمانی که مشخص شود که اهل بیت(علیهم السلام)، همانا اولین و برترین مصداق همه آن چیزی هستند که تاکنون گفتیم و آنان به همه کمالات والای وجودی دست یافته اند و نزدیک ترینِ به کمال مطلق هستند و بی نیاز از هرگونه نیازی هستند، به جز نیازمندی به خدایِ غنیِ بی نیاز۲، و کسانی اند که سیل [دانش و فیض] از آنان جاریست و هیچ پرنده ای به بلندای [مقام] ایشان نمی رسد۳؛ فهمیده می شود که پیروی و محبت اهل بیت(علیهم السلام) مسئله ای است که انسان ها بر آن سرشته شده اند. بنابراین تمسک کننده به ایشان و دعوت کننده به سوى ایشان، در پرتو فطرت اولیه خود عمل می کند.

به این ترتیب، دلیل محبت اهل بیت(علیهم السلام) برای ما روشن گردید که عبارتست از امری وجودی در ما که تابع حب کمال متصل به ایشان است و در این هنگام، پرسش ها از سبب محبت به اهل بیت(علیهم السلام) پایان می یابد همچنانکه پرسش از اصل کمال جویی و چرایی حب به کمال پایان پذیرفت. (چرا که امری وجودی در ماست و نیازی به تعلیل ندارد).

در پرتو این موضوع، اسرار فراوان و رازهای زیادی در برابر ما گشوده خواهد شد که شاید یکی از بارزترین آن ها که در روایات متعددی مطرح شده، علت نیاز به اقرار بر نبوت نبی اکرم(صلّى الله علیه وآله) و امامت علی و اهل بیتش(علیهم السلام) و پایبندی بر ولایت ایشان، از سوی انبیاء گذشته می باشد۴.

همچنین بر این اساس وجهی دیگر برای روایت معتبر نبوی می یابیم که فرمود: «یا علیّ أنت قسیم النار تقول هذا لی و هذا لک»۵ (ای علی! تو تقسیم کننده آتش جهنمی که خطاب به آن می گویی این برای من (این بنده بهشتی است) و آن یکی برای تو) و در روایت دیگر می فرماید: «أنتَ قسیم الجنّه والنار، فی یوم القیامه تقول للنار: هذا لی و هذا لک»۶ (تو در روز قیامت تقسیم کننده بهشت و جهنمی؛ به جهنم می گویی این برای من و آن یکی برای تو).

پس او [علی(علیه السلام)] کمال مورد آرزوست، که هر کس به آن برسد، نصیبش بهشت است، پس خوش به حال کسی که به رکاب او چنگ زند و بر مسیر او قدم نهد و این همان پیروزی بزرگ است و بدبختی و حسرت برای کسی است که وجودش تنگ و عاجز است از اراده کردن آن کمال والا برای خود و از آنچه پروردگارش برای او نازل کرده پیروی نکرده است که فرمود: «یُرِیهِمُ اللهُ أَعْمَالَـهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَیْهِمْ». ([کسانی که] خداوند اعمالشان را [به صورت] حسرت هایی بر آنان می نمایاند) (سوره مبارکه بقره، آیه: ۱۶۷).

و آن چه حسرت هایی است؟! حسرت هایی است که کوه های زمین در صورت نزدیکی به آن خرد می شود و آتش جهنم از آن برافروخته می شود و این حسرت ها به سبب کوتاهی است که در حق او [علی(علیه السلام)] کرده و تمسخر و استهزائی است که بر او روا داشته است.

خدای تعالی فرمود: «أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یَا حَسْرَتَى عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللهِ وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ * أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللهَ هَدَانِی لَکُنْتُ مِنَ المُتَّقِینَ أَوْ تَقُولَ حِینَ تَرَى الْعَذَابَ لَوْ أَنَّ لِی کَرَّهً فَأَکُونَ مِنَ المُحْسِنِینَ * بَلَى قَدْ جَاءَتْکَ آیَاتِی فَکَذَّبْتَ بِهَا وَ اسْتَکْبَرْتَ وَکُنْتَ مِنَ الْکَافِرِینَ».
 (تا [مبادا] کسی بگوید: افسوس بر آنچه درباره قرب خدا کوتاهی کردم و حقا که من از مسخره کنندگان بودم * یا بگوید: اگر خدا مرا هدایت می کرد، بی شک از پرهیزکاران می شدم * یا چون عذاب را ببیند، بگوید: کاش مرا برگشتی [به دنیا] بود تا از نیکوکاران بشوم * [گفته شود]: آری آیات من بر تو آمد و آنها را تکذیب کردی و تکبر نمودی و از کافران شدی). (سوره مبارکه زمر، آیات: ۵۹ ـ ۵۶).
و آنجاست که مؤمنان شاد می شوند و انکار کنندگان زیان می بینند.

امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمود: «أنا عین الله و أنا ید الله و أنا جنب الله و أنا باب الله»۷ (من چشم خدا، دست خدا، قرب خدا و باب خدا هستم).

و نیز امام کاظم (علیه السلام) درباره آیه شریفه: «یَا حَسْرَتَى عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللهِ»، فرمود: «جنب الله: أمیر المؤمنین (علیه السلام) و کذلک ما کان بعده من الأوصیاء بالمکان الرفیع، إلى أن ینتهی الأمر إلى آخرهم»۸ . (قرب خدا امیرمؤمنان (علیه السلام) است و همچنین اوصیاء [امامان] پس از او به سبب جایگاه رفیعی که دارند تا جایی که امر امامت به آخرین نفر از ایشان ختم شود).

چه بسا کسی بگوید اگر محبت اهل بیت امری فطری است که انسان در اصل وجودش بر آن سرشته شده، پس چرا صفحات تاریخ از دشمنان زیاد ایشان پر شده است؟

در پاسخ می گوییم که به انسان در زندگی دنیا اختیار داده شده تا حد و مرز کسانی را که دوست می دارد یا از آنان رویگردان است، تعیین کند و این منافاتی با فطرت اصلی او ندارد همچنانکه این مسئله درباره معرفت خدا و توحید او نیز وجود دارد. خدای متعال آفرینش را بر سرشت معرفت و توحید خود خلق کرد ولی می بینیم که نسبت ملحدین و مشرکین به مجموع ساکنان زمین، کم نیست. شکی نیست که آنها طبق اراده شخصی و اختیارشان، برخلاف آنچه بر آن سرشته شده اند، اعتقاد پیدا کرده و عمل می کنند.

منافاتی بین فطرت و سرشت شیء و اختیار فاعل بر غیر آن سرشت نیست و در اینباره مثال های فراوانی وجود دارد که مجال طرح آن نیست و به همان مثال معرفت و توحید خدا بسنده می کنیم.

* ترجمه مقاله: «محبه أهل البیت علیهم السلام» به قلم علامه حیدری

پانوشت

۱) چه از عالم مُلک باشد چه ملکوت، و مُلک همانا عالم شهاده و ماده و حس است و ملکوت عالم غیب.

۲) در بعضى ادعیه مأثور از أهل بیت (علیهم السلام) آمده: «وشاهد کلّ مشهود، ومُوجد کلّ موجود، ومُحصی کلّ معدود، وفاقد کلّ مفقود، لیس دونک من معبود…».

رجوع کنید به «مصباح المتهجد» شیخ طوسی، مؤسسه فقه الشیعه، چاپ اول ۱۴۱۱ ق بیروت، ص۸۰۴.

۳) خطبه شقشقیه امیر المؤمنین (علیه السلام): «ینحدر عنّی السیل ولا یرقى إلیَّ الطیر…». نهج البلاغه، تحقیق محمد عبده: ج۱ ص۳۱.

۴) قال الرسول الأکرم صلّى الله علیه وآله یوم أسری به: «أتانی ملک فقال لی: یا محمّد، سل من أرسلنا من قبلک من رسلنا على ما بُعثوا؟ قلت: على ما بُعثوا؟ قال: على ولایتک و ولایه علیّ بن أبی طالب» (پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در روزى که به معراج رفت، فرمود: «فرشته اى به نزدم آمد وگفت: اى محمد بپرس رسولانى که قبل از تو ارسال نمودیم بر چه مبعوث شدند؟ گفتم: بر چه مبعوث شدند؟ گفت بر ولایت تو و ولایت على ابن ابی طالب». معرفه علوم الحدیث حاکم نیشابوری، نشر دار الآفاق الجدیده، بیروت، چاپ چهارم، ۱۴۰۰هـ : ص۹۶.

همچنین: مناقب آل أبی طالب لابن شهرآشوب، طبع مکتبه الحیدریه، ۱۹۵۶م، النجف الأشرف: ج۱، ص۲۴۷؛ مئه منقبه من مناقب أمیر المؤمنین، للشیخ محمّد بن أحمد بن الحسن بن شاذان القمّی، نشر وتحقیق مدرسه الإمام الهادی، الطبعه الأولى، ۱۴۰۷ هـ ، قم: ص۱۵۰؛ کنز الفوائد للکراجکی، نشر مکتبه المصطفوی، الطبعه الأولى، قم: ص۲۵۸؛ الصراط المستقیم لعلیّ بن یونس العاملی، تحقیق محمد باقر البهبودی، نشر المکتبه المرتضویه لإحیاء الآثار الجعفریه، الطبعه الأولى، ۱۳۸۴ هـ: ج۲ ص۲۴۰؛ المحتضر لحسن بن سلیمان الحلّی، نشر المطبعه الحیدریه، الطبعه الأولى، ۱۹۵۱م، النجف الأشرف: ص۱۲۵؛ الاستنصار لأبی الفتح الکراجکی، نشر دار الأضواء، الطبعه الثانیه، ۱۴۰۵ هـ، بیروت: ص۳۶؛ بحار الأنوار، مصدر سابق: ج۱۵ ص۲۴۷، ج۱۸ ص۲۹۷، ج۲۶ ص۳۰۱- ۳۰۷، ۳۱۸؛ الغدیر للأمینی، مصدر سابق: ج۱ ص۳۸۸؛ مناقب الخوارزمی، مصدر سابق: ص۳۱۲؛ شواهد التنزیل للحاکم الحسکانی، تحقیق محمد باقر البهبودی، نشر مجمع إحیاء التراث الإسلامی، إیران: ج۲ ص۲۲۳؛ تاریخ مدینه دمشق لابن عساکر، تحقیق علی شیری، نشر دار الفکر، ۱۴۱۵ هـ، بیروت: ج۴۲ ص۲۴۱؛ بشاره المصطفى لمحمّد بن علی الطبری، تحقیق جواد القیّومی، نشر مؤسسه النشر الإسلامی، الطبعه الأولى، ۱۴۲۰ هـ، قم: ص۳۱۱، وکتب أخرى یطول المقام بذکرها.

۵) تفسیر قمّی، أبو الحسن علی بن إبراهیم القمّی، مؤسّسه دار الکتاب، چاپ سوم، ۱۴۰۴هـ، قم: ج۲ ص۳۸۹.

۶) الصواعق المحرقه، ابن حجر الهیتمی، تحقیق عبد الوهاب عبد اللطیف، نشر شرکه الطباعه الفنّیه المتّحده، ۱۹۶۵م، القاهره: ص۷۵.

شایان ذکر است که این حدیث نبوى به گونه اى مستفیض از کتابهاى فریقین وارد گشته، و بنا به شهرتش ابن ابى الحدید مى گوید: در حق وى [على (علیه السلام)] این خبر شائع و مستفیض آمده که وى تقسیم کننده بهشت و جهنم است.

همچنین ابوعبید هروى در (الجمع بین الغریبین) آورده است که گروهى از علماى لغت این حدیث را اینگونه تفسیر نموده اند: از آنجایى که محبّ وى [امام على (علیه السلام)] از اهل بهشت و دشمنش از اهل دوزخ است، پس بدین اعتبار ایشان تقسیم کننده بهشت و جهنم است. ابو عبید مى گوید گروه دیگرى نیز گفته اند: ایشان خودش در واقع و به شخصه تقسیم کننده بهشت و جهنم است، گروهى را به بهشت و گروه دیگرى را به جهنم وارد مى کند، و این چیزى که ابو عبید آورده با روایات وارده در این باب مطابقت مى نماید؛ [على (علیه السلام)] به جهنم مى گوید این از آن من است او را واگذار، و این از آن توست او را بگیر. نهج البلاغه شرح ابن ابی الحدید، همان: ج۹ ص۱۶۵.

از احمد ابن حنبل درباره این حدیث سؤال شد: یا ابا عبد الله! چه مى گویى در باب حدیثى که از على روایت شده که گفت: من تقسیم کننده دوزخم؟ احمد گفت: چه چیز این حدیث را انکار مى کنید؟ آیا روایت نکردیم از رسول خدا صلى الله علیه وآله که فرمود: (یا على! دوست نمى دارد تو را مگر مؤمن ودشمن نمى دارد تو را مگر منافق)؟ گفتیم آرى، گفت: جایگاه مؤمن کجاست؟ گفتیم: در بهشت، گفت: و جایگاه منافق کجاست؟ گفتیم: در آتش، گفت پس على تقسیم کننده دوزخ است. رجوع شود به: الغدیر، همان: ج۳ ص۲۹۹.

و به دلیل شهرت این حدیث نبوى، مضمون آن در اذکار و ادعیه و زیارات و اشعار ذکر شده است، تا جایى که این دو بیتى منسوب به امام شافعى بر زبانها افتاد که گفته است:

علی حُبّه جُنّه قسیم النار والجَنّه وصیّ المصطفى حقّاً إمام الإنس والجِنّه

رجوع شود به: ینابیع المودّه للحافظ سلیمان بن إبراهیم القندوزی الحنفی، انتشارات الشریف الرضیّ، چاپ دوم، ۱۴۱۷هـ، قم: ص۹۸، ضمن اینکه حافظ قندوزى فصل جداگانه و مستقلى را در کتاب خویش به این حدیث اختصاص داده و در آن توضیح داده که على علیه السلام تقسیم کننده بهشت و دوزخ است.

وخداوند متعال رحمت کند نقیب الطالبیین شریف رضى را که گفت:

قسیم النـار جـدّی یـوم یـلفى به باب النجاه من الـعذابِ

وساقی الخلق والمهجات حرّى وفاتحه الصراط إلى الحسابِ

رجوع شود به: حقائق التأویل فی متشابه التنزیل شریف رضی، شرح محمد رضا کاشف الغطاء، انتشارات دار المهاجر، بیروت: ص۷۳.

۷) أصول کافی: ج۱، ص۱۴۵، ح۸.

۸) همان: ج۱، ص۱۴۵، ح۹.

ثبت شده توسط : منصوره وطنی

نظر شما



نمایش غیر عمومی
تصویر امنیتی :
بالای صفحه اصلی