کد خبر : 80951

کراماتی از امامزاده احمدبن موسی شاهچراغ شیراز

امامزاده احمد بن موسی شاهچراغ سومین حرم اهل بیت علیهم السلام در ایران ملجأ درماندگان از سراسر جهان

کراماتی از امامزاده احمدبن موسی شاهچراغ شیراز

انگشتری طلا

زهرا نوردی ساکن آران کاشان می گوید مشغول مرتب کردن منزل و نظافت خانه بودم که کمد بزرگ کنار دیوار بر روی من افتاد. مدتی از شدت درد بیهوش شدم. وقتی به خود آمدم، اطافیان کمد را برداشته بودند. شدت درد بحدی بود که راه رفتن برایم مقدور نبود. با همان حال مرا به دکتر بردند. بعد از معاینه گفتند بین مهره های ستون فقرات فاصله افتاده است. هر روز صبح حالت تهوع زیاد داشتم. نمی توانستم بنشینم. بارها به دکترهای زیادی مراجعه کردم، مانند دکتر شفاهی، دکتر صفارزاده و دکتر کرمانی. عکسبرداری و آزمایش های متعدد انجام دادم به جایی نرسیدم.

روزبروز بدتر و ناراحت تر بودم. دمادم به اهل بیت عصمت و طهارت متوسل بودم. با شوهرم صحبت کردم، تصمیم گرفتیم به پابوس حضرت شاهچراغ(ع) بیائیم. در راه مرتب نذر و نیاز می کردم. نذر کردم اگر خوب شدم، انگشتری طلای خود را به حضرت هدیه دهم. عصر به زیارت شاهچراغ(ع) آمدیم. شدیدا به آقا متوسل شدم و گریه کردم. گفتم: آقا می دانی من رنجهای زیادی کشیدم. درد بسیار تحمل کردم. خیلی خرج دوا و دکتر کردم. دیگر طاقت درد کشیدن ندارم. کاسه صبرم لبریز شده، آقا نجاتم بده، مرا دست خالی به آران برنگردان.

شب شده بود، در حالیکه اشک از چشمانم جاری بودف لحظه ای در کنار ضریح مطهرش به خواب رفتم. در خواب دو نفر سید که یکی شال سبز بر گردن و عبای مشکی بر تن داشت با قدی بلند و رشید و دومی با لباس سفید دیدم. آن سید بزرگوار دست برگرفت و گفت:(( بیا ببین من طلا دارم. انگشترت برای خودت)). بعد به تختی که در کنار حرم بود اشاره کرد، روی آن بخوابم و پارچه سبزی که بر گردن داشت بر روی من انداخت که همزمان بیدار شدم و متوجه شدم که هیچگونه دردی ندارم و بطور کامل شفا پیدا نموده و اللحمد الله خوب شده ام.

 نوید بشارت

خانم زرانگیز تند رو چنین می گوید: دو روز قبل از خواب که بیدار شدم ناباورانه متوجه شدم که اصلا هیچ چیز را نمی بینم. خیلی گریه کردم. شوهرم مرا به بیمارستان خلیلی برد. دکترها گفتند کاری از دست ما ساخته نیست. شوکه شده است. به خانه برگشتیم. اصلا نمی دیدم. دنیا برایم تیره و تاریک بود. اما نور امید در دلم می درخشید. امید به فضل و کرم خدا، در منزل نماز می خواندم و متوسل بودم. زمان را از یاد برده بودم. امروز هم از صبح مشغول ذکر و راز و نیاز بدرگاه خدا بودم. بخاطر ندارم ساعت چند بود که خواهر شوهرم مقداری بخور بابونه و اسفند برایم داد که خوابم برد. نمی دانم چطور شد، هراسان از خواب پریدم و دلم گوهی می داد که با عجله برای زیارت حضرت شاهچراغ(ع) بروم. از شوهرم خواهش کردم هرچه سریعتر مرا به شاهچراغ(ع) ببرد.

همراه خواهر و مادر شوهرم به حرم آمدیم، شبکه های ضریح مطهر را در دست گرفتم و بوسیدم و گریه کردم، ضجه زدم و التماس کردم که: ((آقا مرا شفا بده، یا شاهچراغ مرا شفا بده)). نمی دانم چه شد که بی هوش گشتم. بعد از مدتی نوری شدید به چشمانم خورد و مردم را دیدم که دور من جمع شده اند، فهمیدم شفا پیدا نمودم. بلند شدم، سبکی و معنویت خاصی در خود احساس می کردم. همه جا روشن بود. مردم صلوات می فرستادند و جمعیت لباسهایم را برای تبرک پاره می کردند که توسط خدمه حرم به دفتر حرم هدایت شدم. از حضرت شاهچراغ(ع) می خواهم واسطه شود، خداوند همه مریض ها را شفا دهد انشاءالله.

جمعیت در مقابل درب ورودی دفتر حرم مطهر موج می زد. نقاره خانه آستان مبارک می نواخت و نوید بشارت می داد.

ضریح مطهر

ثریا کارآمد 26 ساله چنین می گوید: مدت 4 روز بود که لال شده بودم و قادر به حرف زدن نبودم. حتی هیچ کس را نمی شناختم. مرا به چند دکتر و بیمارستان بردند اما فایده ای نداشت. پس از یکی دو روز از بیماریم، قادر به راه رفتن هم نبودم. به پدرم با اشاره گفتم مرا به شاهچراغ(ع) ببرد. آنها هم مرا به اینجا آوردند و به ضریح بستند. به حضرت متوسل شدم و بعد از مدتی از خود بیخود شدم، وقتی به خود آمدم دیدم می توانم حرف بزنم و راه بروم، بلند شدم و شروع به حرف زدن کردم. به خواهر شوهرم که در کنارم بود گفتم که حضرت شفایم داده و چند مرتبه گفتم ((یا شاهچراغ)) و از خوشحالی انگشترم را به حضرت هدیه کردم و داخل ضریح مطهرش انداختم.

تیر ماه 1368

...

منبع: 
مطالب مرتبط: پایگاه اطلاع رسانی احمدی و محمدی علیه السلام

شفا یافتگان


ثبت شده توسط : منصوره وطنی

نظر شما



نمایش غیر عمومی
تصویر امنیتی :
بالای صفحه اصلی