کد خبر : 77009

عنایاتی از کریمه اهل بیت علیم السلام حضرت معصومه سلام الله علیها

اهل بیت علیهم السلام محافظ شیعیان واقعی هستند؛ راز پیروزی شیعیان در همه عرصه ها هم همین است. بیش از این؛ حضرت را یاد کنیم.

کریمه اهل بیت فرزند زهراست؛ نخواسته هم عنایت می کند؛ فقط باید از مسیر ولایت لحظه ای بیرون نروی و خدا را حاضر و ناظر ببینی؛ آن وقت، بعد از رفع مشکل، عنایت حضرت را می فهمی. اهل بیت علیهم السلام محافظ شیعیان واقعی هستند؛ راز پیروزی شیعیان در همه عرصه ها هم همین است. بیش از این؛ حضرت را یاد کنیم.   

رواشدن حاجات قلبي

حجةالاسلام والمسلمين سيد احسان الله سبزواري:

روزي، در مشهد مقدس، خدمت مرحوم آيةالله مجتهدي بودم و سيد بزرگواري هم حضور داشت. به مناسبتي، از مقامات بي بي، حضرت معصومه عليها السلام صحبت شد، ايشان فرمودند: «از ويژگي هاي حرم حضرت معصومه عليها السلام اين است كه حوائج قلبي را بي بي روا مي كند و نيازي به ذكر آن نيست». ايشان روي اين مطلب تأكيد مي كردند. نگارنده نيز اين مطلب را بارها از ايشان شنيده بود.

ايشان فرمودند: «من از سفر مشهد به قم بازگشتم، دَيني به گردن داشتم كه فكرم را مشغول كرده بود. به حرم مطهّر مشرّف شدم، با يكي از خدّام، به نام آقاي كوه خضري كه از دوستان بود، مصادف شدم، اين مطلب را با ايشان بازگو كردم، گفت: «حقيقت است».

گفتم: «من الآن حاجتي دارم»، گفت: «بي بي آن را روا مي كند»،گفتم: «از كجا مي داني؟» گفت: «بر گردن من». گفتم: «تعهّد مي كني»؟ گفت: «آري».

توي صحن كوچك رفتم، مقابل ايوان طلا از دلم گذشت كه بي بي! يكي از خدّام شما، كاري را به عهده گرفته است. اين را در دل حديث نفس كردم و رفتم. يكي دو ساعت نگذشته بود كه يكي از رفقا را ديدم، گفت: «كجا بودي كه الآن يك ساعت است دنبال تو مي گردم. فلان جا رفتم به دنبال تو، فلان جا رفتم، پس كجا هستي؟»

به همان مقدار دَيني كه بر گردنم بود به من داد و اين ويژگي حرم بي بي نيز ثابت شد.»

نقل از کتاب پرتوي از روي دوست ؛(کرامات حضرت فاطمه معصومه (س) در کلام علماي دين  ص ۱۶۶

يک ساعت تأخير و نجات از مرگ

آقاي غلامحسين کريم خاني ، از مسئولين صندوق نذورات نقل مي کردند : در سال 1357 شمسي ، يک زائر همداني مبلغ چهارهزار تومان به عنوان امانت به دفتر هدايا سپرد . صبح روز جمعه ساعت هشت که به سر کار آمدم ، همکارم آقاي يزداني گفت : زائر همداني ، امانتي خود را مي خواهد ، در حالي که کليد صندوق مفقود شده است ! هر چه جستجو کرديم کليد را پيدا نکرديم . بنده شروع کردم به تجسس . قدري بعد ، در حالي که زير ميز را مي گشتم ، در جايي بالاي صندوق امانت ، سنجاقي يافتم که کليد صندوق به آن آويزان شده بود ، در صورتي که سابقه نداشت کسي از مسئولين ، کليد صندوق را آنجا بگذارد . بالاخره پول زائر همداني را داديم و ايشان گفت : من بليت همدان داشتم و با گم شدن کليد ، بليت من هم باطل شد . ايشان رفتند و بعد از يک هفته آمدند و به من گفتند : مرا مي شناسي ؟ گفتم : نه. گفت : من همان شخص همداني هستم که هفته قبل پولم را به امانت داده بودم و کليد مفقود شد .

وقتي به اتوبوسراني رفتم ، اتوبوس رفته بود . به ناچار ، بليت خود را عوض کردم و با ماشين ديگري به همدان رفتم . چند ساعت بعد اين خبر به گوشم رسيد که اتوبوس اول در بين راه تصادف کرده ، تمام سرنشينان آن کشته شده اند ! اين هفته به قم آمدم تا از حضرت معصومه (س) بابت عمر دوباره اي که به من دادند ، تشکر و قدرداني کنم.  

خادمي که سختگير بود

آقاي غلام عباس صالحي خادم افتخاري حرم مطهر حضرت معصومه (س) مي گو يد : اوايل خدمت من د ر آستانه مقدسه حضرت معصومه (س) مصادف با ماه محرم بود . در اين ايام ، دسته هاي عزاداري وارد صحن بزرگ مي شدند و به سر و سينه مي زدند . ما از طرف دفتر انتظامات ، مأمور شديم تا در جلو جايگاه ،روبروي ايوان آينه حضور داشته باشيم . هر دسته يا هيئت که وارد صحن مي شدند ، يک نفر مداح مربوط به آنها به همراه سرپرست هيأت ، به بالاي جايگاه مي رفتند . در دسته کربلايي ها ، سيدي بود که به اصرار مي خواست بالاي جايگاه برود . چون دو نفر از آن هيأت بالاي جايگاه بودند ، به سيد مزبور تذکر دادم که بالا نرود ، ولي او توجهي نکرد و به اجبار مي خواست بالا رود . من دست خود را روي شانه او قرار دادم و از بالا رفتنش جلوگيري کردم . درهمين حال يکي از مسئولين انتظامات که بيسيم همراه داشت ، به من اشاره کرد که بگذارم او هم بالا برود . وقتي سيد ، بالا رفت ، نگاه معناداري به من کرد . متوجه شدم که از دست من خيلي ناراحت است ، اما من تقصيري نداشتم : مأمور بودم و معذور ! تا ساعت يازده شب در حرم بوديم و بعد از آن به منزل آمدم .

بعد از حدود نيم ساعت خوابيدم . در عالم خواب ديدم بچه ام در استخر بزرگي افتاده و در حال غرق شدن است . خواستم داخل استخر بروم ، اما دستي از غيب پاي مرا در هوا گرفته بود و رها نمي کرد . شاهد غرق شدن فرزندم بودم و از دستم کاري ساخته نبو د . هر چه داد و فرياد زدم ، کسي به کمکم نيامد . هنگامي که آويزان بودم با خودم گفتم : خدايا ! مگر من مرتكب چه خطايي شده ام که بايد شاهد غرق شدن فرزندم باشم ؟ لحظه اي با خود گفتم : شايد مزاحم کسي شده باشم که دستي مانع نجات فرزندم شد ه است در همين حال پايم رها شد . به داخل استخر رفتم و ديدم فرزندم با شنا کردن ، خودش را به آن طرف استخر رسانده است . از آب بيرون آمدم و از خواب بيدار شدم . متوجه شدم که بايد در رفتار و کردار خودم در حرم مطهر و در جوار حضرت معصومه (س) تجديد نظر کنم.

مقايسه حضرت فاطمه زهرا (ع) با حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها 

آقاي مختار شعباني خادم کفشدار و اهل و لا نقل مي کند : حضرت آيت ا... العظمي مرعشي نجفي (ره ) مي فرمودند : پدر بزرگوارشان در زماني که ثروتمند بوده به مکه مشرف مي شود و در آنجا شروع به گريه و زاري مي کند و از رسول خدا (ص) مي خواهد که قبر مادرش فاطمه زهرا (ع) را ببيند و آن را زيارت کند و آشکارا ببيند . خواب مي بيند که حضرت مي فرمايد : فرزندم ! خدا خواسته است که قبر مادرت پنهان باشد . شما برويد قم ، حضرت فاطمه معصومه (ع) را زيارت کنيد ، که همان زيارت حضرت فاطمه زهرا (ع) است .

نتيجه يک بي احتياطي

يکي از خادمين افتخاري به نام آقاي غلام عباس صالحي مي گويد : يکي از روزهاي 1374 شمسي بود . داشتم به همراه يکي از خادمين ، موکتهاي داخل صحن بزرگ را براي اقامه نماز پهن مي کردم . فصل تابستان بود و داخل صحن خيلي شلوغ بود . پهن کردن موکتها خيلي مشکل بود و تراکم زوار اجازه اين کار را از ما گرفته بود . لذ ا با يا الله گفتن و سر و صدا و امر و نهي ، اقدام به اين کار مي کرديم . درهمان حال که يک طرف موکتي را گرفته بودم و مي خواستم روي زمين پهن کنم ، يک زوج جوان از روي موکت پريدند . مرد از روي موکت گذشت ،ولي خانم جوان ، با زانو به زمين خورد و شروع به گريه کرد ! او از ناحيه پا به شدت احساس ناراحتي مي کرد .

من از لحاظ عاطفي در تنگناي سختي قرار گرفته بودم که تحمل آن برايم خيلي سخت بود . هر چه آن خانم بيشتر گريه ميکرد ، احساسات من بيشتر جريحه دار مي شد . در اصل من هيچ تقصيري نداشتم و کار من عمدي نبود . اضطراب تمام وجودم را فرا گرفته بود . با خودم گفتم : نکند اين خانم مرا نفرين کند ، يا اينکه مشکل خاصي برايش پيش بيايد ، يا حامله باشد ! و هزاران سؤال ديگر. همانجا رو به گنبد حضرت معصومه (س) کردم و گفتم : بي بي جان ! مرا ببخشيد ! خطاي مرا عفو فرماييد . بعد در حالي که بغض گلويم را فشرده بود ، از مرد و زن جوان خواستم که مرا ببخشند . آنها وقتي حالت چهره مرا ديدند و متوجه شدند که قصدي نداشته ام ، با حالتي رضايت بخش گفتند : اشکال ندارد . شما بفرماييد . حدود نيم ساعت بعد از اين ماجرا به دفتر صحن آمدم و کفشهايم را در آوردم تا کمي رفع خستگي کنم . ده دقيقه بعد وقتي نگاه کردم ، کفشهايم نبود هر چه اطراف را جستجو کردم اثري از کفش نبود و به جاي آن يک جفت کفش پاره بود . و پارگي اش در حدي بود که نمي شد حتي چند قدم با آن راه رفت ! متوجه شدم که حضرت در مورد خطايي که چند ساعت پيش اتفاق افتاده بود ، تنبيه ما را به اين صورت تقليل دادند و با خود گفتم : اين يک تنبيه اخلاقي بود که خانم مرا مورد بازخواست قرار دادند . با همان کفشها به منزل رفتم . همسرم گفت : پس کفشهايت کو ؟ جريان را تعريف کردم . مدتها آن کفش را در منزل نگه داشتم ، تا اينکه کفشهاي خودم پيدا شد ، ولي هرگز آنها را قبول نکردم و نپوشيدم . تا اين يک درس و عبرتي باشد ، و بدانم در چه مکان و جايگاهي خدمت مي کنم ،و مراقب اعمال و رفتار خود باشم.  

نتيجه بي اعتنايي به حضرت معصومه علیها السلام

آقاي سيد ابوالفضل رضوي زاده خادم حضرت معصومه (ع) نقل مي کرد : چهل سال پيش فردي به نام حاج محمد علي که بنا و آينه کار بود ، در حرم مطهر کار مي کرد . اين فرد يک بار تعريف مي کرد : با چشمان خود ديدم که خانمي در حال زيارت ، دو دستش به ضريح چسبيده بود ، مثل اينکه برق 220 ولت او را خشک کرده بود . با آنکه بسيار جيغ مي کشيد ، دستهايش از پنجره هاي ضريح مطهر جدا نمي شد . از طرف آستانه به منزل آيت ا... العظمي مرعشي نجفي (ره) رفتند و جريان را به ايشان اطلاع دادند . مرحوم آقاي نجفي (ره) به حرم مشرف شدند و دو رکعت نماز خواندند و دستهاي خود را به سوي آسمان بلند کردند و با التماس گفتند : اي خانم ! شما را به خدا و به خاطر جدم عنايتي کن ، دستهاي اين زائر رها شود . طولي نکشيد که دستهاي آن زن از ضريح جدا شد . آيت ا... العظمي مرعشي نجفي (ره) به زن گفتند : چه بي اعتنايي نسبت به فاطمه معصومه (ع) مرتکب شده اي ؟ هر چه زودتر استغفار کن تا بي بي از شما راضي شود .

نقل از کتاب عنايات معصوميه از زبان خادمين آستانه مقدسه حضرت معصومه سلام الله علیها

ثبت شده توسط : منصوره وطنی

نظر شما



نمایش غیر عمومی
تصویر امنیتی :
بالای صفحه اصلی