کد خبر : 259099

متن کامل خطبه حضرت زینب علیها السلام در کاخ یزید و ابن زیاد

جز نيكويى و خوبى نديدم. خداوند بر آن ها شهادت را مقدّر فرموده بود؛ پس آنان با شجاعت به قتلگاه خويش شتافتند.

حضرت زینب سلام الله علیها و اسرا را با دست های بسته وارد کاخ یزید کردند. یزید همه بزرگان را جمع کرده بود و سفرایی از کشور های مختلف هم بودند. یزید سخنانی گفت و حضرت زینب (س) پس از او سخنانی گفتند که فضا کاملا مغلوبه شد و افکار جمع متوجه سخنان و حق بودن ایشان شد.

حضرت زینب در کوفه و در جمع مردم عزادار و قبل از ورود به کاخ شام خطبه خوانده است که ترجمه سخنان ایشان به شرح زیر است:
ستايش سزاوار خداست و درود حق تعالى بر پدرم رسول خدا. اما بعد : اى اهل كوفه ،اى حيله گران ،اى مكاران، اى پيمان شكنان! آيا گريه مى‏ كنيد؟ گريه هاتان نيارامد و ناله‏ هاتان فرو ننشيند! همانا مثل شما مثل آن زنى است كه تافته‏ هاى خود را وا مى‏تابد. شما پيمان خويش را وسيله دغل بازى ساختيد. آيا چيزى جز لاف، خودبينى، گزاف، دروغ، تملق گويى كنيزان، و گوشه‏ چشم نگرى متكبرانه دشمنان، در شما هست؟
مَثَل شما مانند سبزه مزبله (کثافتگاه) است يا نقره و زيورى كه بر گور نهند! هان! چه بد براى خود پيش آورديد! خدا بر شما خشم كرد و درعذاب ابد گرفتار شديد. بر كشته هاى ما گريه مى‏ كنيد و زارى مى‏ نماييد؟! آرى به خدا! بايد گريه كنيد كه همان گريه سزاوار شماست.بسيار بگرييد و كم بخنديد كه چنان آلوده و گرفتار ننگى عظيم هستيد كه هرگز نتوانيد آن را از خود دور كنيد و بشوييد

چگونه خون فرزند خاتم نبوت و معدن رسالت را از خود بزداييد كه آقاى جوانان بهشت و پايگاه و پناهگاه جمع شما بود؟ دردِ شما را درمان مى ‏كرد و حافظ شما از پيشامدهاى بد و مرجع شما در اختلافات بود. چه بد بارى براى قيامت خود به دوش گرفتيد. نابودى بر شما باد. تلاش تان بى نتيجه ماند و دست هاتان از كار افتاد و سرمايه را در معامله از دست داديد. قرين خشم خدا شديد و مُهرخوارى و پستى بر جبين شما زده شد. واى بر شما اى اهل كوفه! مى دانيد كدام جگرى از رسول خد را شكافتيد؟ كدام پرده نشينانى را از پرده بيرون كشيديد!؟ چه پرده حرمتى از او دريديد؟! چه خونى از او را ريختيد؟! جنايتى كرديد كه چه بسا آسمان‏ها از (عظمت اين مصيبت) فرو ريزد و زمين از هم بپاشد و كوه‏ها باخاك يكسان شود.
رنج و تيرگى و سرگردانى و بى‏خودى و زشتى  به ظرفيت زمين و آسمان به جا آورديد. آيا از اينكه آسمان خون ببارد تعجب مى‏ كنيد؟ هر آينه عذاب و شكنجه آخرت ، خوار كننده تر و شكننده تر است و شما را ياورى نخواهد بود. مهلت الهى شما را خيره ‏سر نكند، زيرا كه سرعت و سبقت شما، او را به عجله وانمى ‏دارد و ترس از دست رفتن فرصت ندارد و بى شك در كمين ستمگران است. امالی مفید، ص322.

حضرت زینب سلام الله علیها در ورود به کاخ مکالمه کوتاه و کوبنده ای با عبید الله بن زیاد داشته که به شرح زیر است:
پس از ورود اهل بيت به مجلس ابن زياد، حضرت زينب عليها السلام با جامه‏ اى كهنه و به‏ طور ناشناس، با وقار و عظمت، بدون اعتنا به حاكم و اطرافيان در گوشه‏ اى از مجلس نشست. ابن زياد پرسيد: «كيستى؟» ولى جوابى نشنيد. ابن زياد سه بار سؤال خود را تكرار كرد، اما حضرت زينب عليها السلام به منظور تحقير او جواب نداد. سرانجام يكى از اطرافيان گفت:"او زينب، دختر على ابن ابى طالب است."
ابن زياد كه از بى اعتنايى اين بانو خشمگين شده بود، گفت: «سپاس خدا را كه شما را رسوا نمود و اخبارتان را دروغ گردانيد.»
حضرت زينب جواب داد: «سپاس خدا را كه ما را به واسطه پيامبرش گرامى داشت . از آلودگى و پليدى، پاك ساخت. همانا گناهكار رسوا مى گردد و بدكار دروغ مى گويد، و او ما نيستيم.»
ابن زياد گفت: «كار خدا را با خاندان خويش چگونه ديدى؟»
حضرت زينب فرمود: «جز نيكويى و خوبى نديدم. خداوند بر آن ها شهادت را مقدّر فرموده بود؛ پس آنان با شجاعت به قتلگاه خويش شتافتند. خداوند به زودى آن ها و تو را جمع خواهد كرد تا در پيشگاه او محاكمه شويد. پس خواهى ديد در آن روز، رستگارى از آن كيست؟ اى پسر مرجانه مادرت به عزايت بنشيند
ابن زياد خشمگين شد و گويا قصد كشتن آن بانو را داشت كه با وساطت عمرو بن حُرَيث از قصد خود برگشت و گفت: خداوند دل مرا با كشته شدن برادر سركش و ديگر شورشيان و هواخواهان خاندانت آرامش بخشيد.
حضرت زينب فرمود: «به خدا قسم كه بزرگ مرا كشتى . فرع و شاخه مرا قطع كردى . اصل و ريشه ام را از بن كندى. اگر شفاى دل تو در اين ها بود، پس شفا يافته ‏اى.»
ابن زياد گفت: «او نيز چون پدرش قافيه پرداز است و مثل او به سجع سخن مى‏ گويد.» حضرت پاسخ داد: «زن را با قافيه پردازى چه كار؟»   نفس المهموم، ترجمه کمره ای،ص184.

 



سخنرانی حضرت زینب سلام الله علیها در مجلس یزید

در مجلس یزید، هنگامی که چشم زینب کبری(علیها السلام) به سر خونین برادرش امام حسین(علیه السلام) افتاد، با صدای محزونی که دل ها را به وحشت می انداخت فریاد زد: «یا حُسَیْناهُ! یا حَبیبَ رَسُولِ اللهِ! یَابْنَ مَکَّهَ وَ مِنی، یَابْنَ فاطِمَهَ الزَّهْراءِ سَیِّدَهَ النِّساءِ، یَابْنَ بِنْتِ الْمُصْطَفی»؛ (ای حسین ای محبوب رسول خدا، ای پسر مکه و منا، ای پسر فاطمه زهرا، بانوی همه زنان جهان، ای پسر دختر (محمد) مصطفی).

راوی این ماجرا نقل می کند: به خداسوگند با این ندای زینب(علیها السلام)، تمام کسانی که در مجلس بودند گریستند و در آن حال یزیدساکت بود...!!

یزید دستور داد چوب خیزرانش را آوردند و با آن به لب و دندان امام حسین(علیه السلام) می زد. ابو برزه اسلمی (که از صحابه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بود و در آن مجلس حضور داشت) خطاب به یزیدگفت: ای یزید! آیا با چوبدستی ات به دندان حسین فرزند فاطمه می زنی؟! من به چشم خود دیدم که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، لب و دندان حسین(علیه السلام) و برادرش حسن(علیه السلام) را می بوسید و می فرمود: «اَنْتُما سَیِّدا شَبابِ اهْلِ الْجَنَّهِ، فَقَتَلَ اللهُ قاتِلَکُما وَلَعَنَهُ، وَاَعَدَّلَهُ جَهَنَّمَ وساءَتْ مَصیراً»؛ (شما دو نفر، سرور جوانان اهل بهشتید، خداوند کشنده شما را بکشد و مورد لعن قرار دهد و برای او جهنم را فراهم ساخته و بد جایگاهی است).

یزید خشمگین شد و دستور داد او را از مجلس بیرون کردند.

یزید که سرمست از باده غرور بود و گمان می کرد در کربلا پیروز شده، این اشعار را که سند زنده دیگری بر عدم ایمان او و آل امیه، نسبت به مبانی اسلام بود، با صدای بلند خواند: (1)

«لَیْتَ اَشْیاخی بِبَدْر شَهِدُوا *** جَزِعَ الْخَزْرَجُ مِنْ وَقْعِ الاَْسَلْ فَاَهَلُّوا وَ اسْتَهَلُّوا فَرَحاً *** ثُمَّ قالُوا یایَزیدُ لاتَشَلْ لَسْتُ مِنْ خِنْدَفَ اِنْ لَمْ اَنْتَقِمْ *** مِنْ بَنی اَحْمَدَ، ما کـانَ فَعَلْ» (کاش بزرگان من که در جنگ بدر، کشته شده بودند، امروز می دیدند که قبیله خزرج چگونه از ضربات نیزه به زاری آمده است.

در آن حال، از شادی فریاد می زدند و می گفتند: ای یزید! دستت درد نکند! من از فرزندان «خندف» (2) نیستم، اگر از فرزندان احمد[رسول خدا(صلی الله علیه وآله)] انتقام نگیرم).

اینجا بود که زینب دختر علی بن ابی طالب(علیه السلام) برخاست و خطبه ای غرّا خواند و فرمود:

«اَلْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَصَلَّی اللهُ عَلی رَسُولِهِ وَآلِهِ اجْمَعینَ، صَدَقَ اللهُ کَذلِکَ یَقُولُ: ثُمَّ کَانَ عَاقِبَهَ الَّذِینَ اَسَاءُوا السُّواَی اَنْ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُون. (3)

اَظَنَنْتَ یا یَزِیدُ حَیْثُ اَخَذْتَ عَلَیْنا اَقْطارَ الاْرْضِ وَآفاقَ السَّماءِ، فَاَصْبَحْنا نُساقُ کَما تسُاقُ الاُساری اَنَّ بِنا عَلَی اللهِ هَواناً، وَبِکَ عَلَیْهِ کَرامَهً وَاَنَّ ذلِکَ لِعِظَمِ خَطَرِکَ عِنْدَهُ، فَشَمَخْتَ بِاَنْفِکَ، وَنَظَرْتَ فِی عِطْفِکَ جَذْلانَ مَسْرُوراً حِینَ رَاَیْتَ الدُّنْیا لَکَ مُسْتَوْثِقَهٌ وَالاْمُورَ مُتَّسِقَهٌ وَحِینَ صَفا لَکَ مُلْکُنا وَسُلْطانُنا، فَمَهْلاً مَهْلاً، اَنَسِیتَ قَوْلَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ: وَ لاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا اَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لاِّنْفُسِهِمْ اِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا اِثْماً وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ». (4)

(حمد وسپاس مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است و درود خدابر فرستاده خداو بر خاندانش باد. خداوند راست گفت، آنجا که فرمود: «عاقبت آنان که اعمال بد مرتکب شدند، به جایی رسید که آیات خدارا تکذیب کردند وآن را به سخره گرفتند». ای یزید! آیا اکنون که زمین و آسمان را [از جهات گوناگون] بر ما تنگ کردی و ما را همانند اسیران به هر سو کشاندی، می پنداری ما به نزد خداخوار شدیم و تو نزد او عزیز و گرامی می باشی؟ و تصور کردی این نشانه قدر و منزلت تو در نزد خداست؟ از این رو، باد غرور به بینی انداخته و به خود بالیدی و خرم و شادمان شدی از اینکه دیدی دنیا در کمند تو در آمده و امور تو سامان یافته و مُلک و خلافتما در اختیار تو قرار گرفته؛ پس کمی آهسته تر! آیا سخن خداوند را فراموش کردی که فرمود: «آنها که کافر شدند [و راه طغیان پیش گرفتند] تصوّر نکنند اگر به آنان مهلت می دهیم، به سودشان است. ما به آنان مهلت می دهیم تا بر گناهان خود بیفزایند؛ و برای آنها عذاب خوار کننده ای [آماده شده] است».

در ادامه این خطبه کوبنده فرمود:

«اَ مِنَ الْعَدْلِ یَابْنَ الطُّلَقاءِ! تَخْدِیرُکَ حَرائِرَکَ وَ اِمائَکَ، وَ سَوْقُکَ بَناتِ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَ سَلَّم سَبایا، قَدْ هَتَکْتَ سُتُورَهُنَّ، وَ اَبْدَیْتَ وُجُوهَهُنَّ، تَحْدُو بِهِنَّ الاْعداءُ مِنْ بَلد اِلی بَلد، یَسْتَشْرِفُهُنَّ اَهْلُ الْمَناهِلِ وَ الْمَناقِلِ، وَ یَتَصَفَّحُ وُجُوهَهُنَّ الْقَرِیبُ وَ الْبَعِیدُ، وَ الدَّنِیُّ وَ الشَّرِیفُ، لَیْسَ مَعَهُنَّ مِنْ رِجالِهِنَّ وَلِیُّ، وَ لا مِنْ حُماتِهِنَّ حَمِیٌّ، وَ کَیْفَ یُرْتَجی مُراقَبَهُ مَنْ لَفَظَ فُوهُ اَکْبادَ الاْزْکِیاءِ، وَ نَبَتَ لَحْمُهُ مِنْ دِماءِ الشُّهَداءِ، وَ کَیْفَ یَسْتَبْطِاُ فِی بُغْضِنا اَهْلَ الْبَیْتِ مَنْ نَظَرَ اِلَیْنا بِالشَّنَفِ وَ الشَّنَآنِ وَ الاْحَنِ وَ الاْضْغانِ، ثُمَّ تَقُولُ غَیْرَ مُتَّاَثِّم وَ لا مُسْتَعْظِم: لاَهَلُّوا و اسْتَهَلُّوا فَرَحاً *** ثُمَّ قالُوا یا یَزیدُ لا تَشَلْ

مُنْتَحِیاً عَلی ثَنایا اَبِی عَبْدِاللهِ سَیِّدِ شَبابِ اَهْلِ الجَنَّهِ، تَنْکُتُها بِمِخْصَرَتِکَ، وَ کَیْفَ لا تَقُولُ ذلِکَ وَ قَدْ نَکَاْتَ الْقَرْحَهَ، وَ اسْتَاْصَلْتَ الشَّاْفَهَ بِاِراقَتِکَ دِماءَ ذُرّیَهِ مُحَمَّد صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، وَ نُجُومِ الاْرْضِ مِنْ آلِ عَبْدِالمُطَّلِبِ، وَ تَهْتِفُ بِاَشْیاخِکَ، زَعَمْتَ اَنَّکَ تُنادِیهِمْ، فَلَتَرِدَنَّ وَ شِیکاً مَوْرِدَهُمْ وَ لَتَوَدَّنَّ اَنَّکَ شَلَلْتَ وَ بَکِمْتَ، وَ لَمْ تَکُنْ قُلْتَ ما قُلْتَ وَ فَعَلْتَ ما فَعَلْتَ».

 (ای پسر کفّار آزاد شده! (5) آیا این از عدالت است که تو زنان و کنیزان خود را پشت پرده ها بنشانی، ولی دختران رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را اسیر کرده و به این سو و آن سو بکشانی و در حالی که پرده حرمت آنان را دریده و چهره های آنان را در معرض دید مردم قرار داده ای، آنها را توسط دشمنان در شهرهای مختلف بگردانی، تا مردم هر کوی و برزن به تماشای آنان بنشینند و افراد دور و نزدیک و پست و شریف به چهره هایشان چشم بدوزند، با آنکه همراه آنان مردان و حمایت گرانشان نبودند؛ [ولی چه سود از این سخنان، زیرا] چگونه می توان به حمایت و مراقبت آن کس امید داشت که [مادرش] جگر پاکان را به دهان گرفته [اشاره به داستان هند جگرخوار مادر بزرگ یزیداست] و گوشتش از خون شهیدان روییده؟! و چگونه در دشمنی ما اهل بیت شتاب نکند آن کس که به ما با غرور و با نفرت، خشمگینانه و کینه توزانه نگاه می کند و آنگاه ـ بی آنکه احساس گناه کند و ظلم و ستم خود را بزرگ بشمارد ـ [و مغرورانه] می گوید: 

«ای کاش اجداد من بودند و این صحنه ها را می دیدند و از شادی و سرور فریاد می زدند و می گفتند: ای یزید! دست مریزاد».این جمله را در حالی می گویی که بر لب و دندان ابا عبدالله(علیه السلام) سید جوانان اهل بهشت می زنی!

آری، چرا چنین سخن نگویی، در حالی که با ریختن خون فرزندان رسول خداو ستارگان زمین از خاندان عبدالمطلب، زخم دل ما را گشودی و ریشه خاندان ما را مورد تهدید قرار دادی، تو پدرانت را صدا می زنی و خیال می کنی آنها صدایت را می شنوند؟! [عجله نکن!] به زودی به آنها ملحق خواهی شد؛ آن روز آرزو می کنی که کاش دستت شل بود و زبانت لال و این سخنان را نمی گفتی و این کارها را انجام نمی دادی). سپس افزود:

«اَللّهُمَّ خُذْ بِحَقِّنا، وَ انْتَقِمْ مِنْ ظالِمِنا، وَ اَحْلِلْ غَضَبَکَ بِمَنْ سَفَکَ دِماءَنا، وَ قَتَلَ حُماتَنا، فَوَاللهِ ما فَرَیْتَ اِلاّ جِلْدَکَ، وَلا حَزَزْتَ اِلاّ لَحْمَکَ، وَ لَتَرِدَنَّ عَلی رَسُولِ اللهِ بِما تَحَمَّلْتَ مِنْ سَفْکِ دِماءِ ذُرِّیَّتِهِ، وَ انْتَهَکْتَ مِنْ حُرْمَتِهِ فِی عَتْرَتِهِ وَ لُحْمَتِهِ، حَیْثُ یَجْمَعُ اللهُ شَمْلَهُمْ، وَ یَلُمُّ شَعْثَهُمْ، وَ یَاْخُذُ بِحَقِّهِمْ وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللهِ اَمْوَاتاً بَلْ اَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ. (6) وَ حَسْبُکَ بِاللهِ حاکِماً، وَ بِمُحَمَّد صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَ سَلَّمَ خَصِیماً، وَ بِجَبْرَئِیلَ ظَهِیراً، وَ سَیَعْلَمُ مَنْ سَوّی لَکَ وَ مَکَّنَکَ مِنْ رِقابِ المُسْلِمِینَ، بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلاً، وَ اَیُّکُمْ شَرٌّ مَکاناً، وَ اَضْعَفُ جُنْداً».

(خدایا! حقّ ما را بستان و از ستمگرانِ بر ما، انتقام بگیر و خشمت را بر آن کس که خون ما را بر زمین ریخت و حامیان ما را کشت فرو فرست.

[ای یزید] به خداسوگند [با این جنایت] جز پوست خود را ندریدی و جز گوشت خود را نبریدی و در حقیقت خود را نابود کردی؛ به یقین با حمل باری که ـ از ریختن خون فرزندان رسول خداو هتک حرمت آن حضرت در ارتباط با خاندان و جگر گوشه هایش ـ بر دوش داری، بر رسول خداوارد خواهی شد؛ در آن جا خداوند آنان را گرد خواهد آورد و پریشانی آنها را بر طرف خواهد ساخت و داد آنها را بستاند [آری] «گمان مبر آنان که در راه خداکشته شده اند، مرده اند، بلکه زندگان جاویدند و نزد پروردگارشان روزی می خورند». همین بس که در دادگاهی حاضر شوی که داورش خداست و رسول خدامعارض تو و جبرئیل گواه و پشتیبان او.

به زودی آن کس که حکومت را برای تو هموار ساخت و تو را بر گرده مسلمین سوار کرد، خواهد دانست که چه کیفر بدی نصیب ظالمان خواهد شد و خواهد فهمید که جایگاه چه کسی بد است و لشکر چه کسی ضعیف تر و ناتوان تر است).

آنگاه زینب کبری(علیها السلام) با این فراز از سخنان کوبنده اش، خطبه را به پایان برد:

«وَ لَئِنْ جَرَّتْ عَلَیَّ الدَّواهِی مُخاطَبَتَکَ، اِنِّی لاََسْتَصْغِرُ قَدْرَکَ، وَ اَسْتَعْظِمُ تَقْرِیعَکَ، وَ اَسْتَکْثِرُ تَوْبِیخَکَ، لکِنَّ العُیُونَ عَبْری، وَ الصُّدُورَ حَرّی، اَلا فَالْعَجَبُ کُلُّ الْعَجَبِ لِقَتْلِ حِزْبِ اللهِ النُّجَباءِ بِحِزْبِ الشَّیْطانِ الطُّلَقاءِ، فَهذِهِ الاْیْدِی تَنْطِفُ مِنْ دِمائِنا، وَ الاَفْواهُ تَتَحَلَّبُ مِنْ لُحُومِنا، وَ تِلْکَ الجُثَثُ الطَّواهِرُ الزَّواکِی تَنْتابُها العَواسِلُ، وَ تُعَفِّرُها اُمَّهاتُ الْفَراعِلِ.

وَ لَئِنِ اتَّخَذْتَنا مَغْنَماً لَتَجِدَ بِنا وَ شِیکاً مَغْرَماً حِیْنَ لا تَجِدُ الاّ ما قَدَّمَتْ یَداکَ، وَ ما رَبُّکَ بِظَلاَّم لِلْعَبِیدِ، وَ اِلَی اللهِ الْمُشْتَکی، وَ عَلَیْهِ الْمُعَوَّلُ، فَکِدْ کَیْدَکَ، وَ اسْعَ سَعْیَکَ، وَ ناصِبْ جُهْدَکَ، فَوَاللهِ لا تَمْحُو ذِکْرَنا، وَ لا تُمِیتُ وَحْیَنا، وَ لا تُدْرِکُ اَمَدَنا، وَ لا تَرْحَضُ عَنْکَ عارَها، وَ هَلْ رَایُکَ اِلاّ فَنَدٌ، وَ اَیّامُکَ اِلاّ عَدَدٌ، وَ جَمْعُکَ اِلاّ بَدَدٌ؟ یَوْمَ یُنادِی الْمُنادِی: اَلا لَعْنَهُ اللهِ عَلَی الظّالِمِینَ.

وَ الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، اَلَّذِی خَتَمَ لاِوَّلِنا بِالسَّعادَهِ وَ الْمَغْفِرَهِ، وَ لاِخِرِنا بِالشَّهادَهِ وَ الرَّحْمَهِ. وَ نَسْاَلُ اللهَ اَنْ یُکْمِلَ لَهُمُ الثَّوابَ، وَ یُوجِبَ لَهُمُ الْمَزیدَ، وَ یُحْسِنَ عَلَیْنَا الْخِلافَهَ، اِنَّهُ رَحیمٌ وَدُودٌ، وَ حَسْبُنَا اللهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ».

(اگر مصیبت های بزرگ روزگار، کارم را به اینجا کشانده که با تو سخن بگویم، ولی [بدان] من به یقین، ارزش تو را کوچک و ناچیز، و سرزنش تو را بزرگ می شمارم و فراوان تو را توبیخ می کنم، ولی چه کنم که دیده ها گریان و سینه ها سوزان است.

جای شگفتی بسیار است که گروهی الهی و برگزیده، به دست حزب شیطان و بردگانِ آزاد شده، کشته شوند و خون های ما از این پنجه ها[ی ناپاک] بچکد و پاره های گوشت ما از دهان [ناپاک] شما بیرون بیفتد و شما گرگ های وحشی پیوسته به سراغ آن بدن های پاک و پاکیزه آئید و بچه کفتارها آن ها را به خاک بمالند؟

اگر امروز [پیروزی بر] ما را غنیمتی برای خود می دانی، به زودی آن را غرامت [و مایه زیان] خود خواهی یافت، در آن روز که جز محصول کرده خویش را نخواهی یافت. و هرگز پروردگار، به بندگانش ستم نخواهد کرد. من فقط به خداشکوه می کنم و تنها بر او اعتماد می نمایم.

[ای یزید] هر چه نیرنگ داری به کار بند و نهایت تلاشت را بکن و هر کوششی که داری به کار گیر؛ امّا به خداسوگند [با همه این تلاش ها] یاد ما را [از خاطره ها] محو نخواهی کرد و [چراغ] وحی ما را خاموش نتوانی نمود و به موقعیت و جایگاه ما آسیب نخواهی رساند. هرگز لکّه ننگ این کار، از تو پاک نخواهد شد. رای و نظرت سست و زمان دولت تو اندک است و جمعیت تو به پراکندگی خواهد انجامید در آن روز که منادی ندا دهد: «لعنت خدابر ظالمان باد».

                                بارگاه و قبر شریف اباعبدالله الحسین در قرن چهارده هجری در کربلا و قبر یزید در مزبله 

 

حمد و ستایش ویژه خداوندی است که پروردگار جهانیان است، همانکه آغاز کار ما را به سعادت و مغفرت و پایان کار ما را به شهادت و رحمت رقم زد. از خداوند برای آن شهیدان پاداش کامل و افزودن بر پاداش ها، می طلبم و [از او می خواهم که] ما را جانشین نیک آنها قرار دهد؛ او مهربان و دوستدار است و خداوند ما را کافی است و او بهترین حامی ماست). (7)

 

پی نوشت:                                                                                  

(1). بیت دوم این ابیات از «عبدالله بن زَبْعَرِی» از دشمنان سرسخت رسول خداست، وی اشعاری را پس از جنگ احد و کشته شدن یاران رسول خدا(صلی الله علیه وآله) سرود و در آن آرزو کرد که کاش کشتگان ما در جنگ بدر امروز بودند و می دیدند که قبیله خزرج (از قبایل مسلمان مدینه) چگونه زاری می کردند. یزید از این بیت استفاده کرد و بقیه را خود سروده است.

(2). خندف از جدّه های اعلای قریش و از جمله یزید محسوب می شود. (ر.ک: تاریخ طبری، ج 1، ص 24 ـ 25).

(3). سوره روم، آیه 10.

(4). سوره آل عمران، آیه 178.

(5). اشاره است به ماجرای فتح مکه که رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، ابوسفیان و معاویه و دیگر سران قریش و معاندان را بخشید و فرمود: «إذْهَبُوا فَأَنتُمُ الطُّلَقاءُ»؛ (بروید! شما آزادید). (رجوع کنید به: بحارالانوار، ج 21، ص 106 و تاریخ طبری، ج 2، ص 337).

(6). سوره آل عمران، آیه 169.

(7). مقتل الحسین مقرّم، ص 357 - 359؛ بحارالانوار، ج 45، ص 132 ـ 135 و احتجاج، ج 2، ص 122 ـ 130 (با مقداری تفاوت).

 گرد آوری از کتاب: عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، سعید داودی و مهدی رستم نژاد،(زیر نظر آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی)، امام علی بن ابی طالب علیه السلام، قم، 1388 ه. ش، ص 596.

ثبت شده توسط : منصوره وطنی

نظر شما



نمایش غیر عمومی
تصویر امنیتی :
بالای صفحه اصلی